دیروز ماموریت تهران بودم چهار صبح فرودگاه پنج صبح پرواز دوباره هشت شب برگشت به خانه چه روزی بود خیلی خسته شدم پیری و بیماری و ساعتها بی ابی واسه خیس نشدن پوشک
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام نسیم جون خوبی عزیز ؟ماموریت چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
یاس
[پاسخ]
وای تهران بودی دختر؟ ای نامرد :(((
من هم وقتی بیرون میرویم، حالا سفر یا مهمانی از ترس جیش گرفتن، لب به مایعات نمیزنم … آنوقت وقتی برمیگردم خانه سردردی میگیرم که نپرس!
در ضمن! کاش همهی پیرهامون عین شما بودند آبجی! خداقوت!
سوسن جعفری
[پاسخ]
پیری چیه بابا؟ دختر به این جوونی و خوشگلی . ماااااااچ
سانی
[پاسخ]