نامه ای به خدا

سلام خدا ،
خوبی؟ دلم برایت تنگ شده. اینجا جایت خیلی خالیست.اگر از احوال زمین بپرسی؟ می گویم که درختها دل مرده و سیاه شده اند. پرنده ها یا رفته اند یا وقتی آواز می خوانند که آدمها خوابند. ابرها از زمیینیان دل چرکینند یا سالها نمی بارند یا اگر باریدند سیل راه می افتد.باد هم دل خوشی ندارد و غالبا اعتراضش را با توفان سنگین نشان می دهد. اگر ار آفتاب بپرسی دلم ریش می شود تا جوابت را بدهم.آدمها با عینکهای دودی و صورت کرم زده از دیدنش و لمس او با صورت آفتاب سوخته محرومند. صورت آدمها یخی، در خود تنیده و با رنگهای سرخ و آبی شبیه دلقکها شده است. مثل جوکر و عقاید یک دلقک، دلی پر آشوب با هزاران دغدغه الکی دارند و از تنهایی و مرگ می ترسند. لبخندشان ساختگی و این چند وقتها پشت ماسک پنهان شده است. در میان آدمها همیشه کلماتی مثل گرانی، کارت یارانه، چطوری تا آخر ماه برسم؟ پول من، سهم من، طلای من، خانه من، برج من، ویلای من، قصر من و هزاران کلمه بی ربط مثل اینها می شنوی. اما هیچکس از زیبایی،زندگی، دانایی، دوستی، انصاف، گذشت، فداکاری، آزادی و رهایی از من، حرف نمی زند. انگار «سنگها را بسته اند و سگها را رها کرده اند.»
پیوست: فکر کنم جمله از موریس مترلینگ است اگر نبود لطفا تصحیح کنید.!

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

1 دیدگاه دربارهٔ «نامه ای به خدا»

  1. نسیم می‌گوید:

    همه خوب هستید؟

      

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.