درس تازه

2 دیدگاه دربارهٔ «درس تازه»

1. امید می‌گوید:

   آگوست 25, 2018 در 11:34 ق.ظ

   سلام خواهر مهربونم
   میخوام یک داستان واقعی که برای خودم پیش اومده رو تعریف کنم که برای خودمون نفرین نکنیم:
   من بابای خدا بیامرزم وقتی سکته کرد و رفت تو بیمارستان و به کما رفت یک هفته بعدش خاله خانمم که 20 سال از بابای خدا بیامرز من کوچکتر بود سکته کرد و به کما رفت و تو همون بیمارستان بستری شد من بابای خدا بیامرزم یک ماه بعد به رحمت خدا رفت ولی خاله خانمم تو کما مونده وچند وقت به خونه اش برگشت تا دخترا ازش نگهداری کنن(2تا دخترش)یک لوله تو گلوشه و یکی تو بینیش یکی غذا یکی هوا از بس که خوابیده زخم بستر گرفته و هفته ای یک بسته ایزی لایف میخواد که هزینه اش زیاده ولی بدرک هزینه دختراش تو جوونی پیر شدن موهاشون سفید شده خیلی خیلی سخت شده زندگی کردن با یک مادر نباتی و الان همه ما براش دعا میکنیم که خدا شفاش بده یا مرگ رو نصیبش کنه ولی خدا هر کار بخواد میکنه
   معذرت میخوام ناراحتت کردم نمیخواستم ولی این ماجرا باعث شده دیگه برای خودم طلب مرگ نکنم:no8:
   منم خواهرونه ازت میخوام دیگه از این فکرا نکنی

     امید

   [پاسخ]

   پاسخ
2. حمزه می‌گوید:

   آگوست 27, 2018 در 6:42 ب.ظ

   سلام
   امیدوارم خوب باشی
   به نظر من فقط تو نیستی که اینچینن فکر میکنی ، میتونم بگم خیلی ها هستند که چنین حسی دارند و چنین سوالی.
   و وجودت زیباست و راهنمای راه خیلی ها.
   دوستت چه حرف زیبائی زده.

     حمزه

   [پاسخ]

   پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.