قرار بود در خانه پدری چندتا اتاق بسازم و از آنها برای مستقل شدن و آوردن پرستار استفاده کنم که متاسفانه با مخالفت پدرم مواجه شدم و اینکار انجام نشد.اما قبل از سال خانه را رنگ آمیزی کرده و محیط را برای آمدن پرستار مناسب سازی کردم.هزینه های زیادی صرف این کار شداما اتاقها بسیار زیبا شدند و خانه قدیمی از این رو به آن رو شد اما متاسفانه پرستار پیدا نشد خیلی ها آمدند و رفتند اما گزینه مطلوبی پیدا نشد.دعواهای هر روزه پدر و مادرم هم مزید بر علت شده و حال مرا کاملا دگرگون کرده گاهی به خدا میگویم چرا من ؟با اینهمه گرفتاری های من موارد زیادی مشکلات هم مزید بر علت میشود و تلاش مرا برای بهتر شدن زیر سوال میبرد نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد اما برایم دعا کنید تا روزهای بهتری داشته باشم.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام
سال نو مبارک
البته که روزهای خوبی خواهید داشت انشاالله
رضا
[پاسخ]
امیدوارم روزهای خیلی خیلی بهتری داشته باشید.
…
خیلی از ما هر از گاهی به خدا میگیم «چرا من»؟ خیلی سخته، ولی خب … شاید اگه میدونستیم، از خدا تشکر میکردیم برای تقدیری که برای ما دیده… خودتون بهتر از من این چیزها رو میدونید نمیخوام سخنرانی کنم. به هر حال امیدوارم و دعا میکنم روزهای خیلی خیلی بهتری با سلامتی و شادی داشته باشید. :)
هدایت
[پاسخ]