خوشبختانه حالم کمی بهتر است البته بهتر که میگویم منظورم مقایسه با دو سه هفته پیش است اما باز هم خدا را شکر. تصمیم دارم خانه ام را که تحویل دادند اسباب و اثاثیه ببرم و پرستاری شبانه روزی بگیرم تا زحمت مامان کمتر شود آخه مامان واقعا بیمار است و من بجای آنکه قاتق نانش شوم …
روحم بیقرار است میل پرکشیدن دارم هر شب خواب میبینم که نفس از جانم بیرون میرود شاید توهم باشد شاید هم واقعیت.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام. از خدا برای شما سلامتی و خوبترينها رو آرزو داريم.
Ali
[پاسخ]