یا رسول پاک و نیک آیین،ما را ببخش که دروغ می گوییم طورییکه خودمان هم باورمی کنیم که بر حقیم .مال همدیگر را می خوریم،انسانیت خود را و شرافت دیگران را به لجن می کشیم،آفریده های بزرگ خدواند را زیر پا له می کنیم،میکشیم،می آزاریم،مظلومان را نه فراموش بلکه دل می شکنیم، با کلاه شرعی و با سو استفاده از دینی که شما پیام آورش بودی و برای ماندنش جان فشاندی و عزیزانت را قربانی کردی اسم دین را محو میکنیم ما را ببخش
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
نسیم عزیز سالهاست وبلاگتو میخونم ولی هیچوقت کامنت نذاشتم .هربار که نوشته هاتو میخونم بارها تحسینت میکنم . واقعا تکی .برات آرزوی سلامتی میکنم عزیزم
سحر
[پاسخ]
سلام
شب و روزت به خیر و شادی..
گمان مبر که خدا از آنچه ظالمان انجام ميدهند غافل است
کيفر آنها را برای روزی تأخير انداخته است که چشم ها در آن از ترس و وحشت بازمیايستد..(الإبراهيم/42)
آنها نهايت مکر و نيرنگ خود را به کار زدند؛
و همه مکرها و توطئههايشان نزد خدا آشکار است،
هر چند مکـرشان چنان باشد که کوههــا را از جـا برکند..(الإبراهيم/46)
و هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمیگيرد
و برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نيست
و تلاش او بزودی ديده میشود..(النجم/40/39/38)
ای دوست بیا غم این جهان گذران نخوریم
وين يکدم عمر را غنیمت شمریم..
فردا که ازين دير کهن در گذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم..(خیام)
حمزه
[پاسخ]
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گلها را میگیرم ،
آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت..
روح من در جهت تازه اشیا جاری است
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق ، سرفهاش میگیرد..
روح من بیکار است:
قطرههای باران را ، درز آجرها را میشمارد..
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد..
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین
رایگان میبخشد ، نارون شاخه خود را به کلاغ..
هر کجا برگی هست ، شور من میشکفد
بوته خشخاشی ، شست و شو داده مرا در سَیَلان بودن..
مثل بال حشره وزن سحر را میدانم
مثل یک گلدان میدهم گوش به موسیقی روییدن ،
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم..
مثل یک میکده در مرز کسالت هستم ،
مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کششهای بلند ابدی
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند ، تا بخواهی تکثیر..
من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته بابونه..
من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم
من نمیخندم اگر بادکنک میترکد
و نمیخندم اگر فلسفهای ماه را نصف کند..
من صدای پر بلدرچین را میشناسم ،
رنگهای شکم هوبره را ، اثر پای بزکوهی را..
خوب میدانم ریواس کجا میروید ،
سار کی میآید ، کبک کی میخواند ، باز کی میمیرد..
زندگی رسم خوشایندی است
پرشی دارد اندازه عشق..
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد..
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی گل به *توان* ابدیت
زندگی *ضرب* زمین در ضربان دل ما ،
زندگی *هندسه* ساده و یکسان نفسهاست..
هر کجا هستم ،
باشم ،
آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است..
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت؟
من نمیدانم که چرا میگویند:
اسب حیوان نجیبی است ،
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست..
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید
واژهها را باید شست ،
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد..
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد..
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید..
عشق را ، زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد..
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد ، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است..
سهراب سپهری
[پاسخ]