محمد یعنی همه خوبیها

یا رسول پاک و نیک آیین،ما را ببخش که دروغ می گوییم طورییکه خودمان هم باورمی کنیم که بر حقیم .مال همدیگر را می خوریم،انسانیت خود را و شرافت دیگران را به لجن می کشیم،آفریده های بزرگ خدواند را زیر پا له می کنیم،میکشیم،می آزاریم،مظلومان را نه فراموش بلکه دل می شکنیم، با کلاه شرعی و با سو استفاده از دینی که شما پیام آورش بودی و برای ماندنش جان فشاندی و عزیزانت را قربانی کردی اسم دین را محو میکنیم ما را ببخش

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

3 دیدگاه دربارهٔ «محمد یعنی همه خوبیها»

  1. سحر می‌گوید:

    نسیم عزیز سالهاست وبلاگتو میخونم ولی هیچوقت کامنت نذاشتم .هربار که نوشته هاتو میخونم بارها تحسینت میکنم . واقعا تکی .برات آرزوی سلامتی میکنم عزیزم

      

    [پاسخ]

  2. حمزه می‌گوید:

    سلام
    شب و روزت به خیر و شادی..

    گمان مبر که خدا از آنچه ظالمان انجام مي‌دهند غافل است
    کيفر آنها را برای روزی تأخير انداخته است که چشم ها در آن از ترس و وحشت بازمی‌ايستد..(الإبراهيم/42)
    آنها نهايت مکر و نيرنگ خود را به کار زدند؛
    و همه مکرها و توطئه‌هايشان نزد خدا آشکار است،
    هر چند مکـرشان چنان باشد که کوه‌هــا را از جـا برکند..(الإبراهيم/46)
    و هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمی‌گيرد
    و برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نيست
    و تلاش او بزودی ديده می‌شود..(النجم/40/39/38)

    ای دوست بیا غم این جهان گذران نخوریم
    وين يکدم عمر را غنیمت شمریم..

    فردا که ازين دير کهن در گذریم
    با هفت هزار سالگان سر بسریم..(خیام)

      

    [پاسخ]

  3. سهراب سپهری می‌گوید:

    من به آغاز زمین نزدیکم
    نبض گل‌ها را می‌گیرم ،
    آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت..

    روح من در جهت تازه اشیا جاری است
    روح من کم سال است
    روح من گاهی از شوق ، سرفه‌اش می‌گیرد..

    روح من بیکار است:
    قطره‌های باران را ، درز آجرها را می‌شمارد..

    روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد..

    من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
    من ندیدم بیدی سایه‌اش را بفروشد به زمین
    رایگان می‌بخشد ، نارون شاخه خود را به کلاغ..

    هر کجا برگی هست ، شور من می‌شکفد
    بوته خشخاشی ، شست و شو داده مرا در سَیَلان بودن..

    مثل بال حشره وزن سحر را می‌دانم
    مثل یک گلدان می‌دهم گوش به موسیقی روییدن ،
    مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم..
    مثل یک میکده در مرز کسالت هستم ،
    مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کشش‌های بلند ابدی
    تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند ، تا بخواهی تکثیر..

    من به سیبی خشنودم
    و به بوییدن یک بوته بابونه..

    من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم
    من نمی‌خندم اگر بادکنک می‌ترکد
    و نمی‌خندم اگر فلسفه‌ای ماه را نصف کند..

    من صدای پر بلدرچین را می‌شناسم ،
    رنگ‌های شکم هوبره را ، اثر پای بزکوهی را..
    خوب می‌دانم ریواس کجا می‌روید ،
    سار کی می‌آید ، کبک کی می‌خواند ، باز کی می‌میرد..

    زندگی رسم خوشایندی است
    پرشی دارد اندازه عشق..

    زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
    زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد..

    زندگی شستن یک بشقاب است
    زندگی گل به *توان* ابدیت
    زندگی *ضرب* زمین در ضربان دل ما ،
    زندگی *هندسه* ساده و یکسان نفسهاست..

    هر کجا هستم ،
    باشم ،
    آسمان مال من است
    پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است..

    چه اهمیت دارد
    گاه اگر می‌رویند
    قارچ‌های غربت؟

    من نمی‌دانم که چرا می‌گویند:
    اسب حیوان نجیبی است ،
    کبوتر زیباست
    و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست..

    گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
    چشم‌ها را باید شست ، جور دیگر باید دید
    واژه‌ها را باید شست ،
    واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد..

    چترها را باید بست
    زیر باران باید رفت
    فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد..

    با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
    دوست را زیر باران باید دید..

    عشق را ، زیر باران باید جست
    زیر باران باید بازی کرد..

    زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد ، نیلوفر کاشت
    زندگی تر شدن پی در پی ،
    زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است..

      

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.