روز چهار شنبه دو هفته گذشته حوصله نداشتم برم سرکار.حدود ظهر همکارم زنگ زد و گفت جلسه مهمی شنبه تهران برگزار میشود شرکت میکنی؟گفتم اگه ضروریست اره و واسه جمعه شب بلیط گیرم امد با پرستارم هماهنگی کردم که او با دو فرزندش روز قبل بروند کلید خانه محل سکونتم را به او دادم و گفتم من شب شنبه ساعت ده و نیم یازده میایم اما جمعه شب پرواز تاخیر داشت و حدود یک بامداد خونه بودم و پرستار گفت اسانسور خرابه کسی هم نیست مرا طبقه چهارم ببرد.ادامه دارد
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
عالی بود امیدوارم از این هم بهتر بشه
به ما هم سر بزنید
KHASTETAREEN.BLOGFA.COM
MOHAMMAD
[پاسخ]
سلام
شب و روزت به خیر و شادی
امیدوارم حالا بهتر باشید..
کسی که بینایی را خلق کرده است ، یقینا بیناست
یک کور نمی تواند بینایی را خلق کند
پس او تو را می بیند ، به او بگو و از او کمک بخواه..(حسین الهی قمشه ای)
نمیدونم چی بگم ، جز اینکه با شادیت شاد میشیم و از ناراحتیت ناراحت..
به مهربانی خدا میسپاریمت
حمزه
[پاسخ]
سلام نسیم جون
من خیلی منبظرم ببینم بعدش چیکار کردی و چطوری رفتی بالا؟
لطفا زودتر ادامه مطلبتو بنویس.
فاطمه
[پاسخ]
سلام نسيم جان
من كه هميشه هستماااا
منتظر ادامه ايم :*
Mona
[پاسخ]