بعد از یکماه جدال با همنشین گرامیم ام اس در موضع دوستانه و جنگ نرم ،دیروز از سوی فرمانده دکتر، فرمان حمله با پالس کورتون صادر شد و این دوست قدیمی حاضر نشد اختلاف را مسالمت آمیز حل کند در نتیجه مجبور به جنگ شدیم .گرچه این وسط مثل همه جنگها، ابرقدرتهای دکتر و ام اس پیروز واقعیند اما بقول مادربزرگها صبر کن جونم تو اجرشو از خدا میگیری.از بعد از ظهر شروع میکنم و تا هفته دیگه نیستم.دعام کنید.
بابا کمی بهتره و مامان در بهتر شدن حالش نقش کامل را ایفا کرده است.
عزیزم!
امید که هرچه زودتر تو شکیبانه بر این همره ناشکیب پیروز گردی و برگردی. مراقب خودت باش مهربون ما هم دعاگویت هستیم
همدم
[پاسخ]
سلام
امیدوارم خوب باشی
اگر از پایان گرفتم غمهایت نا امید شده ای به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی است که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید..(سوزان تیلور)
خدانگهدارت باشه و انشالله موفق باشی
خوشحالیم نوشتی حال پدرت بهتر شده..
در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم کرد: آبی آسمان که می ببینم و می دانم نیست
و خدایی که نمی بینم و می دانم هست.(دکتر شریعتی)
حمزه
[پاسخ]
برایت از طلا تختی ، مسیری رو به خوشبختی
برایت صبر ایوبی ، حیاتی مملو از خوبی
برایت شاد بودن را ، ز غم آزاد بودن را
سلامتی را ، محبت را ، سعادت و سربلندی را دعا کردم..
تنها خدا می داند بهترین در زندگیت چگون معنا می شود ، آن بهترین را برایت آرزو می کنم..
حمزه
[پاسخ]
سلام نسیم جون به امید خدا درمان رو پشت سر میذاری و دوباره برمیگردی تا از نوشته هات بهره ببریم
لات اینترنتی
[پاسخ]