بهانه

چقدر دلم بهانه میگیرد چقدر به پوچی میاندیشم چقدر نعمت روزهای فرصت برای زندگی را نادیده میگیرم.چقدر دنیایی شده ام.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

3 دیدگاه دربارهٔ «بهانه»

  1. سانی می‌گوید:

    خوب باش نسیم عزیزم :*

      

    [پاسخ]

  2. حمزه می‌گوید:

    نسیم عزیز سلام

    در رنجی که ما می بریم..
    درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق دل طبیعت نیز حضور دارد..

    در تغییر هر فصل..
    کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند..
    همانگونه که انسان در گذر عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد..

    در دل هر زمستان ، تپشی از بهار..
    و در پوشش سیاه هر شبی ، لبخندی از طلوع نمایان است. (جبران خلیل جبران)

    مراقب خودت باش
    به مهربانی خدا میسپارمت

      

    [پاسخ]

  3. هانیه می‌گوید:

    هممون به پوچی رسیدیم فقط تو نیستی همه دلشون میخواد فقط این روزها و ثانیه ها بگذره فقط همین ……
    امیّد رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم

      

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.