نمی دانم از کجا کی و چی بگم؟

روزهای بدی بود .دوباره دعوای کودکان 66و82 ساله.چقدر نفرت می تواند بعد از چهل پنجاه سال کهنه ،ریشه دار و سوزنده باشد.متاسفانه مثل همیشه بی گناهان سریعتر می سوزند.لعنت به نفرت،خشم و دعوا.

امروز  همکار زرتشتی ام عید فطر را بهم تبریک گفت و ادامه داد:”حتما این دو روزه خواهر و برادرها اومده بودند پیش مامان و بابا عیددیدنی و من با تکان دادن سر و لبخندی که تلخیش را فقط من میدانستم  تایید کردم.

دوباره مدرسه ام دیر شد!!نوید مثل یه شاپرک از میان شعله های آتش زمین و زمینیان توی ماه داغ مرداد به آسمان صفا و پاکی پرکشید و رفت توی آغوش خدا.یادش گرامی

همکار پررویم چهارشنبه میگوید شما اضافه کار به من 80 ساعت دادید و معاون 30 تا هم کم کرده شده 50 و بعد در را به هم میکوبد و میرود.کسی نیست بهش بگه آخه پدرآمرزیده تو روزروزش سر کار نیستی وای بر اضافش.

چقدر روزهای تکراری دردناک و ملال آور.نسیم شاد پرهیجان و زیبا بین کجاییییییییییییی؟

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.