سیزدهی که بدر نشد

تمام روزهای تعطیل خونه بودم جز یکروز که واسه رنگ کردن مو به آرایشگاهی بالای شهر رفتم مثل همیشه مزاحم برادر کوچکه.رنگی که  میخواستم در نیامد و علی رغم موی کوتاهم پول یک موی بلند را باهام حساب کرد.بعد از رنگ رفتم خونه پیرمرد همسایه مان .اولین عیددیدنی امسال بود و خوش گذشت اما نمیدونم چرا دختر ازدواج کرده صاحبخانه که قبلا شاگردم بوده در جواب یه سوال مسخره و ساده من که لباس واسه تولد پسرت چی خریدی؟دروغ گفت .به همین سادگی صداقت را میفروشند.پریروز هم عروسی برادر شوهر دوستم بود و مثل همیشه کسل آور واسه من.سیزده بدر خانه بودم وسرگرم تلویزیون بی سواد .فقط و فقط برای وقت گذرانی نگاهش کردم .مادرم فقط واسه خودش غذا درست میکند و من و پدر و برادرم در تحریمیم.خدا بخیر کند.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.