تهران نزدیک میشود

شنبه بعد از ظهر بعد از کار رفتم دکتر.از برادرم خواستم همراهیم کند نیامد .آژانس گرفتم اول پیرمردی اومد گفتم نمیشه.دوباره زنگ زدم آژانس گفت راننده ها محرم و نامحرم میگویند آژانس بانوان بگیر گفتم همه جهنم مال من باید یک مرد بفرستید و راننده ای شنید و امد.مردانه رفتار کردو دکتر بهم نامه دکتر صحراییان و تزریق باکلوفن در نخاع را داد .با راننده داروخانه و عینک سازی رفتم در حالیکه من تو ماشین بودم و او مجری.خوب بودخدا را شکر.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.