حدود دو هفته ایست از مشهد امدم سفر بدی بود گور پدر پول هواپیما .فقط یکبار بدون حواس جمع و دل اروم امام را دیدم توی سفر بارها دلم شکست و پای مادرم هم شکست .توی خیابون راه میرفته و ماشینی از پارک در میومده پشتش را ندیده و زده به مادرم و مچ پایش شکسته .روز قبل از بازگشت حادثه رخ داد.برادرم وقتی دو تا ویلچر را هدایت میکرد می گفت همه میان پیش امام شفا میگیرند و بدون ویلچر برمیگردند ما هم میاییم با یه ویلچری اضافه برمیگردیم.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
عزیزم …
سوسن جعفری
[پاسخ]
آخی
نکنه تو دلت شکسته بوده که اینطوری شده!
فلفل بانو
[پاسخ]
سلام نسیم جان
ارکیده
[پاسخ]
میگم نسیم جان شاید خدا خواسته مامانت کمی از دل تو به خاطر وبلچیر نشینی آگاه بشن.
ارکیده
[پاسخ]
زیارت قبول … یادتون به ما هم بود؟!!
هدایت
[پاسخ]