چندین روز اینترنت شرکتمان قطع بود ببخشیدننوشتم حالم بد نیست اما نگرانم هیچ احساسی توی پاهام ندارم انگار نه انگار به فرمان منند.نمیدانم رسالتم توی دنیا چیه؟ چون موندن از نظر عقیدتی/سیاسی/مذهبی/احساسی/عاطفی/سلامتی و همه جنبه ها سخت شده است.تبیض اداری بین کارمندان/اعضای خانواده و… بیداد میکند خیلی نگرانم روزی نیچه گفت خدا مرده است امروز من میگویم عشق مرده است.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم ،تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم ،تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم ،تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی…؟؟
ارکیده
[پاسخ]