چند روز پیش رییس سابقم زنگ زد و گفت میخوام ببرمت کربلا و شفایت را بگیرم و انچنان از ته دل میگفت که گل از گلم شکفت وچشمهایم گریان شد.اینهمه بزرگی واسه من کوچک خیلی زیاده
برادر کوچکه حسابی عاشق شده و تمام رفتاراش 180 درجه چرخیده امیدوارم انتخابش درست باشه چون اونقدر خوبه که حیفه دلش بشکنه
دستام مثل پنجه گربه بسته شده دعام کنید
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام . خدا بزرگه .
اینکه یکی به یاد ادم باشه حس خوبی داره.
شاد باشی
دختر دریا
[پاسخ]