پنج روز از رفتن پیشیمان گذشته بود که ساعت یازده پسر خواهرم زنگ زد و گفت پیشی ما او را شناخته ودنبالش راه افتاده بیایید ببریدش خونه چون خیلی کتک خورده .خلاصه بعد از پنج روز و پنج شب دوباره برگشت انگار علاقه ادما جایی واسه بحث نمیگذارد.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
وبلاگ خیلی باحال وپرمحتوایی داری .
واقعا بهت تبریک میگم .
اگه تونستی یه سری به من بزن .
وبلاگ من کافی نت آرسن هستش
راستي اگه خواستي تا تبادل لينك بكنيم
منو به نام وبلاگم لینک کن بگو باهر اسمی
که می خوای لینکت کنم
نظر یادت نره خیلی گلی خدا حافظ
arsen
[پاسخ]