امروز ظهر شيطان را ديدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت. گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار را پهن نکرده اي؟ بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند… شيطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پيش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا به سينه مي زني؟ گفت: من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم. ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم، روزانه به صدها دسيسه آشکارا انجام ميدهند. اينان را به شيطان چه نيازيست؟
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
متن قشنگی بود نسیم #thinking
ميگم نسيم خداييش اين شيطون وشيطون صفتها خيلی آنرژی آدم ها رو حروم ميکنن ها #smile
خیلی متن خوبی بود. امان از این شیطان صفتها
اوه … افسوس.
نسيم جان يه نگاهی به آخرين پست من بنداز. يه چيز کوچولو در مورد ام اس نوشتم.