بالاخره بعد ازروزهای سخت پرکاری دوباره امدم نمیدانم از کجا بگم:nottalking بهتره از اخر شروع کنم اخرین شب قدرشب عجیبی بود داشتم کارهای جلسه فردا توی تهران را توی خونه تنظیم میکردم که رییس سابقم زنگ زد و گفت امشب شب قدره حواست باشه این دعا را بخون و… بعد گفت داری اونو گفتم نه
گفت کسی را بفرست بگیره یا بیارمش
گفتم میفرستم
زیارت حرم امام حسین بود و چند دعای دیگه مفاتیح. اول اونا را خوندم کمی قران با معنی خواندم و مراسم اقای جوادی املی را از تلویزیون دیدم و بعد 5/4 صبح و فرودگاه و پرواز .توی پرواز یه خانم مهربون و خوشگل کنارم بود و مهموندارای اشنا که خیلی محبت داشتن و جلسه ای موفق و عصر گشتن تو تهران تا یه جایی را واسه غذا خریدن پیدا کنیم اما یافت نمیشد بالاخره خسته و گشنه پنج بعد از ظهر ساندویجیی پیدا شد و اقطار هم جاتون خالی یه کاسه اش و یک لیوان چای خستگی در بیاور شب رفتم فرودگاه و نشستم جلو تلویزیون تا صابدلان را ببینم که زدند شبکه سه واسه فوتبال پرسپولیس کنار من یه اقای عینکی نشسته بود و نق میزد چرا کانال اول را نمیزنند و من گفتم شما هم دیالوگ این فیلم را دوست دارید با ته لهجه ترکی گفت اره و بعد کمی خوش و بش و گفت استاد جامعه شناسی دانشگاه تبریزه و…ناگهان ویلچرمنو هل داد به جای خلوت سالن و حرف زد و ایمیل و تلفن مبادله شد و شب سپری شد و پروازش نزدیک به بلند شدن بود که گفتم اقا اخرین اخطاره که بنده خدا از خلسه صحبت با صاحبدلی مث من:surprise دراومد و رفت منم رفتم دو تا اسباب بازی واسه بچه ها خریدم:whew و دو نیمه شب بازگشت به خانه و سه روز به خودم استراحت بعد از 30 ساعت بیخوابی دادم:whew
پیوست:یه بنده خدا میره حج سوال میکنه چرا میچرخید میگن اینجا خونه خداست جماعت میبیینن یارو برعکس میچرخه میپرسن چرا اینطوری میچرخی ؟
میگه شما دنبالش کنید من از اینور میگیرمش:rolling:laughing
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
اووووووووووووووووووووول#grin
ايووووووووووول جوک#surprise #rolling #rolling
جديد بودااااااااااااااااااااااا#laugh #laugh #laugh
از آخر؟#surprise
اين همه جای خوب شما از آخرش شروع کرديد؟#devil
ديدی چيييييييييييی شد؟؟؟#surprise من امروز تو وبلاگ يکی به جای نق گفتم نغ#blush
می گم چه قيافش زشته ها#surprise #laugh
سلام#flower
خسته نباشيد نسيم جان#flower
من اسباب بازی اينقدر دوست دارم#eyelash
رونيکا:
من خودم اول بودم ولی مرام گذاشتم#grin
#rolling #rolling
جک جالب بود..
بقيش هم که در سطح مخ من نبود..#silly
جک=جوک#blush
سلام
خوشحالم که همه چيز به خوبی طی شده#applause مرافب خودت باش#kiss
جک باحالی بود
برای قسمت اول : بابا#smug
برای قسمت ديم:#rolling
#grin باحال بود
هميشه به گردش. خوش باشی نسيم خوب و سالم.
#sick
تخمی کيرما بوخور