ساعت 6.5 باتفاق زهره دوستم و هادی 77 رهسپار دکتر معرفی شده از سوی سفارت شدیم خونه ای در جایی نسبتا خوب با همسایه هایی که با سگای فی فی شون در رفت و امد بودند نیم ساعتی من تو ماشین نشستم و همراهانم رفتند دکتر بعد زهره گفت دکتر باید خودت را ببیند یک دکتر ژیگول ولی بدون تخصص اخه دکتر عمومی بود از ام اس سوالاتی کرد که خداییش من بیشتر میدونستم:teeth تا اون بعد گفت باید ازت خون بگیرم گفتم واسه ام اس ؟؟؟!!!!عملیات خونگیری در راهرو ساختمان و در حالیکه سه جای دستم سوراخ شد به پایان رسید و قرار بعدی شد فردا در کلینیکش واسه نوار قلب تازه دکتر لطف کردند و یه لیوان قهوه و شیرینی واسم فرستادند و ویزیت هم 60 هزارتومان یه چیز جالب به زهره و هادی گفت شما برید کنار من یه سوال خصوصی از ایشون دارم و پرسید حقوقت چنده :rolling :surpriseساعت نه بطور رسمی تونستم بی فکر راجع به اتفاقات اونروز فقط بخوابم جالب اینجا بود که رفتارهای ما وبلاگ نویسها طوری بود که زهره فکر میکرد ما سالهاست همدیگر را میشناسیم.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
اول شدم بازم#winking
۶۰ هزار تومن ویزیتش بود؟#surprise
این هادی۷۷ گل رو من امدم ایران نتونستم ببینمش، ولی پسر گلی باید باشه#flower
چرا نگفتی اينقدر حرف زديم نذاشتيم نهار بخوريد و گشنه رفتيد دکتر #sad #blush
سلام نسيم عزيز.
اميدوارم به حالت مفيد باشه.
من بودم چند تا سوال از دکتر می پرسيدم که توش بمونه بعد می گفتم تا آبروت رو نبردم اين ويزيت ۶۰هزار تومنی رو بی خيال شو#devil
#surprise مهم نيست بايد خدا رو شکر کنه يکی بوده که يه کم به اطلاعاتش اضافه کنه #grin
بابا عجب دزد بازاريه اينجا.
۶۰ هزار تومن؟
فکر کنم اينم واسه قهوه و کيک ازت گرفته وگرنه آزمايش خون چه ربطی داره به ام اس؟
خداییش زهره بیراه هم نگفته بوده الان ۲ سال میشه که می شناسیم همدیگه را! فقط ندیده بودیم همدیگه را!!
چه باحال#grin
خوبیه این دوستا ها اینه که با زندگیه هم آشناییم#heart
سه جای دستتون رو سوراخ کردن آخر سر گفتن فردا بیاید؟#surprise #worried
خودم سوراخشون می کنم#surprise #grin
سلام……..راستش از بلاگمانيا اومدم
چون اولين باره اومدم نميدونم چی بگم…درباره ويزيت يا……………پستای بعد …….
فعلن