حالم اصلا خوش نیست وقتی خونه میرم نمیتونم زیاد روی زمین بشینم، چون کمرم خم میشه و سرم میاد روی زمین
فیزیوتراپی هم فعلا جواب نداده.
نوانترون بدلیل عفونت نتونستم تزریق کنم شاید هفته آینده بعد از تست عفونت بتونم از آن استفاده کنم.
خانه ام را تحویل داده اند خیلی دلم میخواد خودم ازش استفاده کنم اما پرستار خوب گیرم نمیادو قرض و قوله هم زیاد دارم و نمیدونم چیکار باید بکنم، احساس میکنم بیماریهای طولانی مدت خانواده را هم خسته کرده و اوناهم احتیاج به استراحت دارند.
شما بگویید چه کنم؟
ضمنا درد دست و پا و شانه چپ و گردن امانم را بریده، دعام کنید
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
نسیم جان خیلی ناراحت شدم چی بگم عزیزم چی از دستمون بر میاد جز دعا …
یعنی چند سال بعد همه ما میشه همین … میدونیم این راهیه که هیچکدوم پایانشو نمیدونیم عزیزم ولی چی از دستمون برمیاد …
سحر
[پاسخ]
منم قبول دارم خانواده هامونم خسته شدن ولی اونا هم چاره ندارن . منم وحشتناک درد گردن دارم دکترم هم که هیچ دارویی واسش بهم نمیده . دیگه کلافم کرده روز و شبم رو ازم گرفته ..ای بابا اینم شد زندگی ؟!!!…
سحر
[پاسخ]
سلام
شب و روزت به خیر و شادی..
امیدوارم خوب باشی
خداوندگاری که عبدی خرید
بدارد ، فکیف آن که عبد آفرید..
تو را نیست این تکیه بر کردگار
که مملوک را بر خداوندگار..(سعدی)
سعدی توی این دو بیت بالا میگه:وقتی یه ثروتمند انسانی(برده ای) رو میخره همه جوره مراقب احوال اون انسان هست ، اونکه انسان رو آفریده که دیگه جای خود داره..
وقتی ما به یاد تو و احوال تو هستیم مگه میشه اون خدائی که تورو آفریده به فکر تو و احوالت نباشه..
به نظر من خدا خانواده خوبی بهت داده ، اونطوری که من از خوندن نوشته هات حس کردم برای همدیگه هستید ، مخصوصا در سختی ها.. تو هم به نوع های دیگه ای همیشه سعی داشتی که محبت ها و مهربانی هاشون رو جواب بدی ، اونطوری که میتونستی و در توانت بوده.. انشالله حالت خوب بشه و با خانواده ت سالهای خوبی رو در کنار هم سپری کنید.. خواهر عزیز و خوبم به نظر من یه خرده بیشتر به فکر خودت باش.
مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از بهر گرد کردن مال ،
عاقلی را پرسیدند نیک بخت کیست و بدبختی چست؟
گفت نیک بخت آن که خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت..(سعدی)
.
آنگاه كه افتاده از چشم روزگار و از چشم خلق
در تنهائی برحال غريبانه خويش ميگريم..
و گوش كر آسمان را با زاریهای خود میآزارم
و به حال خود میانديشم ،
و به طالع خويش نفرين میكنم..
و اين آرزو بر من چيره ميشود كه ای كاش ،
به جای شخص سعادتمندتری میبودم
با همان شكل و شمايل ،
و همانگونه بهرهور از ياران موافق..
و حسرت میخورم كه ای كاش
هنر اين يك را ميداشتم و توانائی آن يك را ،
و همه مواهبی كه خود دارم به نظرم بیارزش مینمايند…
درحالی كه اين انديشهها در سرم ميیگذرد و از خود بيزار شدهام،
ناگاه تو را به ياد میآورم…(خدارو میگه)
و آنگاه است كه روح من
بر دروازه آسمان به نغمهسرائی میآيد..(ویلیام شکسپیر)
.
مرا كسی نساخت ، خدا ساخت
نه آنچنان كه كسی می خواست ، كه من كسی نداشتم
كسم خدا بود ، كس بی كسان..
او جانشنین همه نداشتن هاست..
ای پناهگاه ابدی ،
تنها تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی..(علی شریعتی)
.
به مهربانی خدا میسپارمت
حمزه
[پاسخ]
نسیم جان بیا از حال و احوالت بگو نگرانتم گلم
بهتر شدی ؟
سحر
[پاسخ]
سلام
حام گرفته شد فقط متاسفم عجب همشهری شدم وای خیلی بدم ببخش…………………
چکارکنم منم به تنهایی نمیتونم راه برم باید یک نفر دستمو بگیره یا دیواری چیزی باشه که از اون کمک بگیرم
ولی ایشالا خدا کمکت کنه میدونم خیلی سخته ولی چکارش میشه کرد خدا خواسته
برای نوانترون زیاد نگران نباش دیر نمیشه
بازم خدا کمکت کنه
امید
[پاسخ]