از چهار روزی که تهران بودم و روزهای اخیر وحال و هوام و…خیلی حرف واسه گفتن دارم اما افسوس و صد افسوس که کار اداریم اونقدر زیاده که فرصت کارهای دلخواه و مطلوبم مثل سرزدن به شماها و نوشتن وبلاگ و کتاب خوندن خیلی کم شده.کارهای اداری که یه پول سیاه هم نمیارزد.
راستی باید از شمایی که مثل من شهرستانی هستید یا شهرستان زندگی می کنید عذرخواهی کنم آخه توی دو تا پست پیش نوشتم چند روزی دارم میام تهران که باید میگفتم قصددارم به تهران بروم.
در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ شد در آن سرزمین آفتاب در حال غروب کردن است.
سلام
قبول حق باشه
امان از این کارهای اداری!
همایون
[پاسخ]
سلام به نسیم عزیز
امیدوارم خوب باشی
درک می کنیم ، ایشالله همه چی درست شه..
بزرگواری..
چه دعایی گویمت ای دوست..
خنده ات از ته دل..
گریه ات از سر شوق..
هر غروبت دلشاد ، روزگارت خوش باد..
خداحافظ و نگهدارت باشه همیشه
حمزه
[پاسخ]
سلام
این روزها در سرزمین ما آفتاب همیشه در حال غروبه.
سنگ نبشت
[پاسخ]
سلام نسیم جان
خوشحالم میبینم همچنان فعالی ..
خستگی هات رو به باد بسپار که همه ی وجودت زندگی رو فریاد میزنه ..
سلامت باشی عزیزم .
:*
مادر سپید
[پاسخ]
همیشه موفق باشی و هندوانه ای
رضا
[پاسخ]