همانطور که دیروز گفتم روز دوشنبه دو هفته پیش از اول صبح درگیر کارهای اداری بودم اونروز دو تا درس گرفتم اول اینکه همه همکارانم به فکر من ها دادند نه به جسمم.و ترحم هیچ نقشی در پیشبرد کار اداری نداشت.دوم اینکه وقتی دیدم پرستارم زیر لب زمزمه میکند پرسیدم جی میخوانی؟گفت درخت هر چه پر بارتر سر به زیرتره و ادامه داد رفتار شما و همکارانتان با من اینو میگه و من به عمق کلام سعدی حکیم پی بردم.خلاصه روز پر دغدغه به مطب دکتر انجامید و گفت عکسهای جدید ام ار ای پلاک نشان نمیدهد اما عملا دست و پایت را از دست داده ای و بخواب بیمارستان واسه پنج پالس کورتون ازمایش مایع نخاع وی ای پی و هزار تا ازمایش دیگه اخه مشکوک به بیماری های دیگر نظیر لوپوسم.خلاصه از او اصرار و از من انکار ودر اخر صبح روز بعد بیمارستان فیروزگر بستری شدم ازمایشات شروع شد و گفتند متیل پردنیزون نداریم خودت تهیه کن و من از دکتر اجازه گرفتم که فردا بیست شهریور بیمارستان را واسه شرکت توی جشنواره کتابخوانی مجازی ترک و از سیزده ابان هم کورتون بگیرم و او قبول کرد.حالا بشنوید از پرستارم.از او خواستم تا مرا توی صف پذیرش بیمارستان گذاشته و بچه هایش را به خانه ام در یافت اباد برده و ناهار داده و به نگهبانی انجا بسپارد تا مواظبشان باشد و وسایل ضروری مرا هم با خود بیاورد.سر شب که برگشت مرا لباس بیمارستان پوشیده و انژِیو در دست و خوابیده روی تخت دید گفت ببخشید دیر شد گفتم با کمک همراه بیماران پذیرش شدم بهیاران لباس تنم کردند نوار قلب و چند تا ازمایش گرفتند و…حالا شام و مسواک مرا بده برو پیش بچه ها تا من نگران نباشم و صبح زود برگرداو گفت اخه من پرستار شمایم اما ته دلش راضی بود.ادامه دارد
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام
شب و روزت به خیر و شادی
چه کار خوبی کردی اجازه دادی بره پیش بچه هاش ، دعای خیرش پشت و پناهت..
به مهربانی خدا میسپارمت
حمزه
[پاسخ]