شب میلاد خورشید

شب یلدا مهمان خانه دوستم بودم اما اگه قبلا قول نداده بودم خانه خودمان میماندم آخه شیرینی واسه خودمون و دوستم خریدم و مامان هندونه خرید و یک برادر و خواهرم و بچه هاشون امدند پیش مادربزرگ و پدربزرگ.البته بابا با خواهرم قهره اما مواقعی که بابا نیستش میان خونه ما.گویا مهمانهای مامان واسه شام نمون دند و دو ساعته یلدا را با خوردن میوه و شیرینی و تخمه گذرانده  بودند.منم که مهمان بودم پنج ساعتی خروجم از خانه طول کشید اول با دوستم و شوهرش رفتم بهشت زهرا.نمیدونید توی تاریکی و شبی که همه خونه ان،بهشت زهرا و ساکنانش چقدر تنهایند و بعد خانه مادر پدر دوستم درحالی وارد شدیم که پدر دوستم انار دون میکرد و مهمونای دیگه اونا در حال چای خوردن با قطاب پخته شده به شیوه کرمانی بودند.هندونه اونا تو سفید در اومد و هندونه نخوردیم به حافظ هم برخلاف من بی اعتقاد بودند و نخواندنش.وقتی خونه برگشتم فال حافظ دکتر کاکاوند رادیو هفت را شنیدم.اس ام اسهای آرام و سوسن در این شب بلند چه چسبید امیدوارم خود و خانوادهاشون همیشه سالم باشند.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.