شعر

گلهای باغچه به تمنای دیدن رویت قد کشیده اند.

زمین در التهاب حضورت دلش آتش گرفته است.

آسمان در انتظار آمدنت می غرد.

درختان میوه هایشان را در دل می پرورند تا به پایت بریزند.

باد گاهی بهانه ترا می گیرد و تمام قدرتش را جمع می کند ودر سرزمینی می وزد تا ترا یابد.

ابر برای دیر آمدنت می گرید.

چراغ خانه سرد و نمور کودکی گرسنه در انتظار حضورت سو سو می زند.

پاهای لاغر و کم توان کودکان دردمند و گرسنه و تنهای سراسر دنیا توانشان را از تو می خواهند.

چشمهای کم سوی پیران و دستهای پینه بسته شان کمک می طلبد.

شیهه اسبها در انتظار است.

کوهها دایم سرک می کشند تا بیایی.

کجایی چرا نمی آیی ؟

 

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «شعر»

  1. ارکیده می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج …

      

    [پاسخ]

  2. سحر می‌گوید:

    من که بیصبرانه در انتظار تموم شدن دنیام….هر چند برای اون دنیام هم چیزی نکاشتم…. خوبی خانومی؟ اوضاعت چطوره؟

      

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.