گلهای باغچه به تمنای دیدن رویت قد کشیده اند.
زمین در التهاب حضورت دلش آتش گرفته است.
آسمان در انتظار آمدنت می غرد.
درختان میوه هایشان را در دل می پرورند تا به پایت بریزند.
باد گاهی بهانه ترا می گیرد و تمام قدرتش را جمع می کند ودر سرزمینی می وزد تا ترا یابد.
ابر برای دیر آمدنت می گرید.
چراغ خانه سرد و نمور کودکی گرسنه در انتظار حضورت سو سو می زند.
پاهای لاغر و کم توان کودکان دردمند و گرسنه و تنهای سراسر دنیا توانشان را از تو می خواهند.
چشمهای کم سوی پیران و دستهای پینه بسته شان کمک می طلبد.
شیهه اسبها در انتظار است.
کوهها دایم سرک می کشند تا بیایی.
کجایی چرا نمی آیی ؟
اللهم عجل لولیک الفرج …
ارکیده
[پاسخ]
من که بیصبرانه در انتظار تموم شدن دنیام….هر چند برای اون دنیام هم چیزی نکاشتم…. خوبی خانومی؟ اوضاعت چطوره؟
سحر
[پاسخ]