دیروز واسه کاری رفتم بهزیستی.فیزیوتراپ اونجا گفت دگمه هاتو خودت میبندی و من یادم نمی امد قبلا اینکارو کرده ام وگفت پاتو بزار پایین و من معنای حرفش را نفهمیدم و گفت وایستا و من گیج بودم.پای راستم از نوک انگشتان تا مچ درد عجیبی دارد انگار درد شکستگیه
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
اطلاعات
-
لطف می کنی آدرسی بهزیستی را در تهران برام در پاسخ کامنت بنویسی. از لطف شما ممنونم.
نام
[پاسخ]
نسیم پاسخ در تاريخ سپتامبر 30th, 2012 4:59 ق.ظ:
سلام من تهران زندگی نمیکنم
نسیم
[پاسخ]
نسیم عزیز سلام
شب و روزت به خیر..
از ناراحتیت ناراحت میشیم.. امیدوارم چیزی نباشه و خیلی زود به اون آرامش و شادی که دوست داری برسی
مراقب خودت باش..
به مهربونی خدا میسپارمت
حمزه
[پاسخ]
برای بهبودیتان دعا می کنم
نیکی
[پاسخ]
سلام عزیزم
برات آرزوی بهبودی دارم.
شیدا
[پاسخ]