دیروز صبح قبل از کاربرای اولین بار رفتم دانشگاهی که درس می خوانم جوونهای دخترو پسری که به سمت کلاسها می رفتند وکلاسایی که هنوز پرنشده بودند. توی راهرو پسر رییس سابقم را دیدم که اونجا استاد معماری بود و تقریبا هم سن من.بهم گفت اینجا چه میکنی گفتم دارم درس میخونم اومدم اساتید را ببینم که بهشون بگم من کلاس نمیام فقط اخر ترم امتحان میدم.گفت چند تا فوق میخوای ؟گفتم هنوز اول راهم .یه استاد مورد نظرم طبقه پایین بود و بعدی بالا .اولی را دیدم و دومی بخاطر پله برادرم را فرستادم پیشش.خلاصه از درب دانشگاه که می امدم بیرون به فاصله نسلها فکر میکردم و اینکه من با این وضعیت جسمی چقدر اینجا غریبم وخودم را بیاد اوردم موقعی که در راهروهای دانشگاه راه میرفتم و پر از نشاط جوانی بودم که یکدفعه برادرم رشته افکارم را پاره کرد و گفت چقدر دانشجوی علاف .ده بیست میلیون دانشجو که دل خوش کرده اند به تحصیل که تنها چهار پنجهزار نفری از انان درس واقعی می خوانند و حرفی واسه گفتن دارند.البته بگم خودش هم دانشجوی بیست ساله ایست و افکار من با کلام او بیشتر پریشان شد.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام خانم#blush
حالت كه ايشالا خوبه#kiss
اي ول از اين همه پشت كار#applause
ما كه از اين راهها خيلي دوريم#cry
به قول معروف فسيل شدم#laugh
باي#hand
نسیم جون وجدانا دلمون لرزید خیلی جذاب وصف کردی محیط و احساس ت رو #thinking حالا گذشته از این صوبتها . ایشاللا در این یکی فوق هم موفق باشی #smile
#flower