داداش کوچکه گفت فردا(22 بهمن )کجا بریم جالا که همه رفتند دلم مضطرب بود تجربه جاده نداشت و ماشین پراید استاندارد نبود .اما دلو زدم بدریا و رفتیم شیراز بزودی از سفر و عکسایش مینویسم
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام نسیم عزيز#flower رسيدن به خير و شادی#flower #hand
ايول#grin
((از من پرسید:دوستم داری؟گفتم:بله.گفت:چقدر؟گفتم:ازاینجا تا خدا.اشک درچشمانش جمع شد وگفت:مگه نگفتی که خدا از همه چیز به من نزدیکتراست؟؟!!))
بابا اراده#grin
ما که تهران بوديم و هيچ جا هم نرفتيم
آخه تهران فقط توی تعطيلاته که قابل اقامته#winking