چند روز پیش دختر سه ساله برادرم مهمان ما بود و او گفت بیا مهمان بازی کنیم. گفتم باشه. توی اتاق من یک عروسک خرس و یک اسب ابیست که اسم خرس/ خرسی و اسم اسب ابی/ میشل است .فاطمه عروسکها را برد سمت کتابخانه و گفت اینجا اتاق اینا .صندلیها اتاق مرا اتاق خودش انتخاب کردوگفت بریم بخوابیم فردا مهمان میاد .گفتم باشه و چشمم را بستم اما شیطون بلا گفت نه باید واقعا بخوابی من خوابیدم و مجبور شدم با کمک بلند شوم و اینبار او کوتاه امد و گفت دیگر نشسته بخواب.:teeth :phbbbt
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
فاطمه شيطون بلا#kiss #heart
#hug
#laugh
چه دنیای شیرینی دارند این کودکان …
زنده باشند و زنده باشید …
درود.
خوب بیااصفهان #kiss #kiss #kiss #kiss
سلام نسیم جان#flower
خسته چی هستی دختر جان؟
اینقدر به خودت سخت نگیر عزیزم
منتظرم هروقت دلت خواست باهام تماس بگیری وحرفهای خستگی ات را باهام بگویی و احساست را با من قسمت کنی#flower
سلام علیکم
گلی به جمال برادرزاده ی سه ساله ی شما.
بچه های اين دوره همشون زرنگ تر و منفعت طلب تر از نسل پيشن!دمشونم گرم!
چقد خوشحال شدم ديدم هنوز می خونيم!
#flower