شب یلدا

دیشب دایی و زن دایی و بچه هایشان مهمانمان بودند خواهر و برادرها هم بودند یکی از برادرا شیرینی و هندوانه خریده بود زن دایی هم فسنجون اورده بود تا شام دور هم باشیم .گرچه قبلش فیزیوتراپی شدم وکلی خسته بودم اما از دور هم بودن خوشحال بودم وقتی زن دایی را میدیدم که بسختی در حالیکه دستش به دیوار می گرفت وراه می رفت دلم میگرفت وقتی یاد روزایی افتادم که اوام اس نداشت و یک تنه یک مهمانی دویست نفره را غذا میداد ناراحت میشدم اما یاداوری شب یلدا باعث شد که شادی را جایگزین کنم .دیشب بلندترین شب بود اما عجیب من خوابم میامد و کسل بودم اما تا اخر شب خودمو کشاندم.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

7 دیدگاه دربارهٔ «شب یلدا»

  1. سلام نسيم خانم
    ممنون از لطف شما
    اتول مباركه ايشاالله
    طلاها پيدا ميشن به اميد حق
    من ديشب تا 3 بيدار بودم صبح 7 بيدارم
    هر روزتان شاد و مبارك
    با آرزوي سلامتي براي شما
    شاد باشيد

  2. اميد می‌گوید:

    سلام #flower
    زندگي همينه همش يه جور نميمون #silly بعضي وقتا روزه وبعضي مواقع شب#cry
    باي#hand

  3. مرضيه می‌گوید:

    #kiss #heart #party

  4. سوسن جعفری می‌گوید:

    دیشب یلدای من هم خوب بود. خیلی خوش گذشت #eyelash #kiss
    خوشحالم که تو هم خوش بودی و برای زن دایی‌تان … دلم گرفت #sad

  5. راما می‌گوید:

    خوش به حالتون که مهمون داشتين و سرتون شلوغ بوده
    من که زودتر از هميشه با ۲ تا قرص خواب خوابيدم نسيم جونم

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.