نگرانی

ماموریت تمام شد تقریبا موفق بودم به برادرم خیلی زحمت دادم اما هر دو راضی بودیم .اما برادرم رفتار عجیبی دارد اصلا از مسافرت خوشش نمیاید چه تنها چه با خانواده .دارم نگران میشوم .معمولا جوانها بسیار شلوغ و تنوع طلب و اهل گردشند اما چرا او نیست؟

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

6 دیدگاه دربارهٔ «نگرانی»

  1. سانی می‌گوید:

    نسیم جان فقط همین که سفر رو دوست نداره نتیجه گرفتی رفتاراش عجیبه؟#thinking

  2. راما می‌گوید:

    شايد الان يه ناراحتی فکری داره؟
    بهش خوش نميگذره

  3. arash می‌گوید:

    منم خوشم نمی یاد از مسافرت چرا هیچکی نگران من نیست؟#thinking

  4. محمد درویش می‌گوید:

    براي اين كه نگذاشتند جواني كنيم و جواني كنند … براي اين كه جواني كردن در اين ديار سالهاست كه جرم تلقي شده است …

  5. سوسن جعفری می‌گوید:

    نکند عاشق شده است؟#winking

  6. منتظر می‌گوید:

    درود بيپايان نسيم جان
    خوبی گلمم #heart

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.