عجب

25 دیدگاه دربارهٔ «عجب»

1. خانمه می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 10:07 ق.ظ

   وای که خواهرت چه تصميم سختی ميخواد بگيره!!! بهش بگو هر تصميمی بگيره ازش حمايت ميکنی … همين … وقتی جدا ميشی يه سری مشکلات ديگه پيدا ميکنی و گاهی از خودت ميپرسی يعنی چی درست بود!!! موندن يا رفتن #brokenheart
2. آرام می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 10:48 ق.ظ

   خوش بگذره بهت#flower
3. ياسمن بانو می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 11:21 ق.ظ

   #flower
4. اميد می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 12:11 ب.ظ

   سلام#flower #flower
   عجب راهنمايسي توپي#cry #applause #surprise #cry #applause #surprise #silly
5. اميد می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 12:13 ب.ظ

   باعرض معذرت منظورم راهنمايي بوذ#rolling #rolling
6. اميد می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 12:16 ب.ظ

   باعرض معذرت مجددمنظورم بودهستش#nottalking
   حواسم پرته#silly
7. رضا می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 12:18 ب.ظ

   تو حرص نخور. برات خوب نيست. توكل به خدا همه چي درست مي‌شه.
8. لات اينترنتی می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 2:46 ب.ظ

   حادثه رانندگی واقعا تاسف آور بود ديگه روزگار جوری شده که هيچکس روحيه حمايت کردت از مظلوم رو نداره…خيلی بده
   در مورد قضيه دوم هم به نظر ما فقط و فقط شرایط زمان عامل بهم خوردن روابط هست
9. نازمهر می‌گوید:

   اکتبر 16, 2007 در 2:51 ب.ظ

   نسيم جان مشکل از بی نظمی و بی قانونيه عزيزم.
   ادعای مسلمانی هم داريم.
   و اما مشهد. اميدوارم خيلی خيلی خوش بگذره. ما رو هم دعا کن#kiss
10. کورال می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 3:05 ب.ظ

    اصلا امنيت نيست!!
    بذار تا جوونه جدا بشه…
11. شيما می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 3:09 ب.ظ

    تولد وبلاگت مبارک#flower
12. ماندانا می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 3:35 ب.ظ

    خوش بگذره .من هر کار ميکنم برنامکه ام جور نميشه برمن مشهد
13. ماندانا می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 3:38 ب.ظ

    نميدونم چرا اينجوری شد
    ببخشيد منظورم اين بود که برنامه ام جور نميشه برم مشهد
14. فلفل بانو می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 3:48 ب.ظ

    سلام
    ميبينم که بازم امام رضا طلبدتت#heart #heart #heart
15. يكي از همين آرش‌ها می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 4:26 ب.ظ

    مرسي
    خوشحال شدم.
    التماس دعا
    به آقا رضا سلام برسون. از طرف من هم گريه كن.
16. علی می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:03 ب.ظ

    سلام به نسيم خانوم گل.
    بابا ما رو هم دعايی بکن.يادت نره.
    يادمه شمارمو برات ايميل کردم.
    مگه نيومده؟؟؟
    خبرم کن.
    راستی،اين موقع ها که بيکاری،مطالعه کن در مورد ذهن.
    منتظرم.
    #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
17. شهلا می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:17 ب.ظ

    قانون مون حرف اول و آخر را میزنه دیگه#tongue
    برای مسافرت هم برات آروزی خوش گذروندن دارم
    #kiss #flower
    خوهرت هم باید خودش با مسائلش کنار بیاد، بسپار به خدا
    #smug
18. شهلا می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:22 ب.ظ

    اولن “خواهرت” که الفش جا مونده بود#blush
    بعدشم من نمیدونستم بلاگت 3 ساله شده
    خیلی هم خوبه #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
    امیدوارم همیشه بتونی بنویسی نازنینم#hug #kiss
19. عسل می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:28 ب.ظ

    #surprise وای عجب آدمهای مزخرف و بی معرفتی
    در مورد خواهرت هم نمی دونم جريانش چيه اما انشاالله با اصلاح و مشاوره آرامش به زندگی خونوادگيش برگرده
20. زيتا می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:41 ب.ظ

    سلام.اگه ميتونی به هز دو سفر برو و جای من را هم خالی کن.
21. memol می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:43 ب.ظ

    سلام نسيم گلم… ما هم هستيم زير سايه شما!!!!
    خوبی؟!!
    تولد وبلاگتم مبارک و من که به شخصه مطمئنم يه سال که صحله سال های سال می نويسی و ما ميايم می خونيم…#hug
    ببينم حالا دادشت حالش خوبه؟!#worried
22. محمد می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 5:45 ب.ظ

    بيشتر از گفته هات از اسمت خوشم اومد.ناراحت که نشدی؟ ولی شوخی کردم قلم خوبی داری و البته اسم خوب و نازی داری
23. سانی می‌گوید:

    اکتبر 16, 2007 در 9:44 ب.ظ

    عجب آدمايی بودن#nottalking
    مراقب خودت باش در سفر خوش بگذره#heart
24. صادق می‌گوید:

    اکتبر 17, 2007 در 7:27 ق.ظ

    سلام
    ۱- سه سالگی ات مبارک
    ۲- سلام من را به امام رضا برسون و بگو فلانی دلتنگته
    ۳- برای من حرم امام تکه ای از بهشته ايکاش ميتونستم و لياقتش را داشتم که مجاور حضرت بشم و از پيشش تکون نخورم خوش به حالت که دو تا دو تا نصيبت ميشه من که امسال طلبيده نشدم
    ۴- طلاق آخرين راه است و در ضمن بدترين راه
    ۵- بابا طرف پشت ماشينش داشت رانندگی ميکرد رسيد به سرعت گير سرعتش را کم کرد دو نفر درهای عقب را باز کردن و پريدن عقب ماشينش و اسلحه گرفتن پشت سرش و بقيه ماجرا که خودت ميتونی حدس بزنی. اين اتفاق در يکی از شلوغ ترين مناطق اهواز رخ داد
    ۶- انيت به فاکتورهای متعددی بستگی داره که مهمترينش اقتصاد سالمه که ….
25. پرنس می‌گوید:

    اکتبر 17, 2007 در 8:06 ب.ظ

    سلام..اين ربطی به امنيت نداره در درجه اول به فرهنگ ما مربوط ميشه و اينکه به خاطر شرايط سخت
    آستانه تحملمون خيلی پائين اومده…هميشه به زيارت ها!!!!التماس دعا
    راجع به پيوست…….کاش جدا نشن

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.