چند روز پیش یکی از کارمندان مرد قسمتمون نیومده بود زنگ زد به من و علت نیومدنش را توضیح میداد و میگفت اره امروز مامانم هراسانم به خونمون زنگ زده و گفته همون یارویی که سر راه خواهرت ودختران مدرسه شلوارش را… حالا داشت همه قضایا را با اب و تاب از سیر تا پیاز شرح میداد منم از پشت گوشی سرخ شده بودم :embaressedو هی میگفتم اقای مهندس عیب نداره فردا که اومدید مرخصی رد کنید و او بازم ادامه میداد اخرش رسید به جایی که چوب جنس فلان محصول فلان شهر را که تو ماشینم بود برداشتم و زدم تو سر و کله اش و …حالا فردا باید برم دادگاه چون یارو شکایت کرده و باید دیه بدم منم که از دست قصه حسین کردش کلافه شده بودم گفتم فردا هم مرخصی رد کنید.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
دو هفته بهش مرخصی بده که تا بر می گرده شرح ماجرا رو یادش بره#laugh
روش جديد مرخصی گرفتنه ؟
سلام#flower
به اون همكارت حق بده كه غيرتي بشه#applause حالا چه كارش كرده#rolling #rolling
میگیم نسیم جون عجب روزگاری شده هاااااااا #blush ما جای شوما بوديم واسه طرف نيروی کمکی هم ارسال مي کرديم
خواستم در مورد ام اس برات يك راهنمائي بكنم كه از شرش خلاص شي. اگه تمايل داشتي به من ايميل بزن
چقدر تحمل شما زياد هست؟#angry
شاد باشی#flower #hand
بابا عجب همکارهای شجاع و دليری داريا….نکنه با لينچان همکاری ؟اصلاً نکنه اسمت قبلن هوسانيانگ
بوده؟؟؟؟من امضاء ميخواما
#grin
سعی ميکنم يادش بگيرم.شايد بدردم خورد
#flower سلام ممنون بابت حضورت و بابت شعر قشنگت.
غصه نخور. همکارای خوش چونه همه جا هستن و دردسر ساز برای همه عادت می کنی ان شاء الله.
راستی مواظب همکارات باش.
خوب از اين به بعد تا يارو زنگ زد بهش بگو خوب فردا رو هم مرخصی رد کنيد#grin