سیمای او برافروخته بود
به سختی سخن میگفت
نمیتوانست سالهای از دست رفته خودش و او را جبران کند
سالهای خودش با افتخار به کلمه بچه هایم جبران میشد
اما سالهای گمشده او را چه کند
شاید میخواست مثل بچه ها گولش بزند
اما نمیتوانست انجادلی شکسته بود
او مهربانتر از این بود که حتی سکوت کند
قهر کند اما دیگر اعتماد نداشت
چقدر دلش میخواست از زبان او بشنود همچنان بر سر پیمانم
اما او حتی قدرت گفتن این جمله را هم نداشت
او خسته بود
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
#flower
خيلی خوب بود… انتهای خط برای خيلی ها همينه… حيف..
#flower
#sad
#worried #yawn
منم خيلی خسته ام
#flower #flower #flower #flower #flower
نسسسيييمممممم #kiss #kiss #kiss
سلام ……..شعر قشنگی بود ……..شاد و موفق باشی
شلام عمه جووون #kiss #tongue #heart