دیروز توی محل کار جدیدم حسابی کلافه شدم کسی پیدا نمیشد درب سنگین اسانسور را باز کند اخه من جزئ اولین نفراتی هستم که وارد شرکت میشم توی محل کار قبلیم مستخدم سریع میامد اما اینجا مستخدمینش هم مدیر کلی اند چهار مستخدم بی بخار.امروز هم سرویس شرکت را خبر کردیم تا بازدیدی از نیروگاه زرند داشته باشیم .راننده ماشین ناز اورد که من ماشینم پرایده و ویلچر توی صندوق عقب جا نمیشه که من گفتم من با پراید و ویلچر ایرانگردی کردم حالا 75 کیلومتر نمیشه وبه رییس نقلیه گفتم من اژانس از بیرون میگیرم حالا رییس هم که دستش با شرکت خصوصی در خوردن توهمه گفت نه ما اجازه نداریم که من گفتم پولش را ازاد میدم در همین حین یکی از همکارا گفت با ماشین من بریم رفتیم و بازدیدی و برگشتم.
چقدر دلم هوای گریه دارد
چقدر دلم برای اسمان نگاهت تنگه
چقدر دریای سینه ام طوفانی است
وچقدر زمان بیهوده میگذرد
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
عزیز ما باید به این عدا اتفارها عادت کنیم
#angry واااااای از دسته اين آدما…
موفق باشی…#kiss #flower
ویلچر من هم در پراید جا میشد#laugh
این یارو خودش کم داشته نازنینم
سلام#flower
حالم گرفته شد#cry
اين جورآدماازخدا نميترسند#worried
نميگن هيچ كس نميتونه بگه من هميشه سالم ميمونم#cry
گريه سهم دل تنگه#cry موفق باشي#applause
خوب نسیم جون تو هم اصرار می کردی که اون پرايديه عقده ای وظيفه داره برسوندت.
چرا کوتاه اومدی؟
نمی دونم چرا خيلی از ما تا وقتی سالم هستيم انقدر به خودمون و مال و داراييمون می نازيم.
نمی دونم چرا هيچ وقت فکر نمی کنيم مرگ فقط برای همسايه نيست#angry
سلام …خدا رو شکر که هنوز میتونی کار کنی و به قول معروف دستت تو جیب خودته. میتونی تصمیم بگیری که پول ماشین رو خودت بدی.
از دلتنگیهات نوشتی و از گذشت بیهوده زمان. درکت میکنم عزیزم ولی اونهایی که میتونن هر وقت دلشون خواست هر جا برن یا لازم نیست برای انجام یه کار کوچیک منت این و اون رو بکشن این احساسات رو درک نمیکنن.نمی فهمن ناتوان شدن در اوج توانایی یعنی چه.
منم دلم هوای گريه داره
تنها از يه قشر جامعه بدم مياد و اونم راننده آژانس هان – بس که هرکی به پست من خورد بيشتر از حقش ازم خواست . البته نمی شه همه رو توی يه قبر خوابوند . ولی من کمتر آدم با انصافی توی اين صنف ديدم . حالا خدا رو شکر که کار تو بالاخره راه افتاد