جلوی سفارت دوستم که دانشجوی دکترای ریاضی است و قرار بود در این سفر همراهم باشه به من پیوست در همین زمان یک همکار خانم از کرمان دو تا خانم از شرکتهای پیمانکارمون به ما ملحق شدند هوا گرم بود ضد افتاب نزده بودم و صورتم میسوخت نوبت ما 9.5بود و همه میگفتند یک ساعتی تاخیر دارد انگار خارجی ها هم ایران بیان مث ایرانی ها رفتار میکنن از ساعت 8.5 نیم ساعت نیم ساعت نوبت داده بودند و هر بار 10 نفری وارد میشدن در هنگام ورود از یک در تنگ اقایی ایرانی و کراوات زده همه را بازرسی بدنی میکرد در حیاط سفارت همون جمعیت بیرون اینبار روی صندلی نشسته انتظار میکشیدند خلاصه رسیدگی به پرونده ما ساعت 12 نوبتش شد و دوستم بدلیل حکم کارگزینی نداشتن رد شد و برای موجه کردن حضور اون گفتند ایشون با مریض میروند حالا گیر دادن به من باید از پزشک امین سفارت تاییده بیاری تا2.5 درگیز سفارت بودیم حدود 4رسیدیم به محل استقرارم گرمای هوا کلافم کرده بود ماشینی که سوار شده بودیم یه تاکسی درب و داغون بود که رانندش هی حرف میزد وقتی با دوستم پیاده شدم گفتند باید بری طبقه سوم اونم بی اسانسور کاردم میزدید خونم در نمیومد به مستخدم اونجا گفتم همه یه دقیقه ساکت و یک لیوان اب بهم بدید راننده هم منتظر بود ببینه ما میخواهیم بریم یا اونجا بمونیم که من بهش گفتم اقا به سلامت بعد تماسی با مدیر فلان شرکت و وارد شدن به طبقه همکف اونجا .انگار ما عادت داریم طبق دستور عمل کنیم نه ایین عدل و انصاف خلاصه مستقر شدیم در حالیکه ساعت 7 نوبت دکتر سفارت را داشتم مژگان و آرش زنگ زدند و قرار شد بیان پیشم به مژگان گفتم هنوز ناهار نخوردیم واسمون ساندویج بگیره و وقتی اومدند با یه دسته گل زیبا و لبخندی ارام بخش که خستگی روز را از تنم دراورد ارش هم مث همیشه با هزار نکته خنده دار در استینش اماده بود تا شارژ روحی بده سجاد بعدا اومد و هادی 77 بعدا کلی خوشبحالم شد و کلی خندیدم و چه زیبا بود دیدارهای حقیقی ادامه دوستی های مجازی اما پاک
بقیش فردا
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
به سلامتی سفر خارجه؟برای درمان يا تفريح؟
شماها قرار بود مدير منو بکشيد #sad از صبح مجال نبوده کاری بکنم هول هول اومدم ببينم چی نوشتی #hug خوبی عمه خانم #kiss #heart
به به چه زیباست این دیدارها که از دنیای مجازی به دینای حقیقی می رسند#kiss #heart #flower
و امید اومدنت و رسیدنت در من روز به روز شکوفا تر میشود#hug #flower
می رم فردا میام منم باشم#grin
به قول مونا جون منم ميرم فردا ميام ببينم نوبتم هست يا نه عمه خانوم#flower #flower #flower #kiss
واقعا چه دوستای مهربونی دارين. ادم کمی حسوديش ميشه که چيزا خودش از اين دوستان نداره :(
پس فکر کنم کارتون ديگه حله. ايشالا به سلامتی برين و برگردين
سلام
از آشنايی با شما خوشحالم
تشکر از نظرتون
سفرتون هم خوش بگذره
به سلامتی خانم گل اميدوارم موفق باشی . درضمن کلی خنده ام گرفت از ماجرای خانمی که اصرار داشت بلند شی زيرت رو بررسی کنه يعنی توقع داشت تو روی بمبی چيزی نشسته باشی؟#rolling
خوش بحالت#heart منم خيلی دوست دارم دوستای اينترنتی رو ببينم. ميشه وقتی ارتباط به تلفن ميرسه متعجب ميشن ميکن تو شاداب تر از اونی که در اينترنت هستش.
نسيم جون بسلامتی کجا می خوای بری که کارت به سفارت کشيده ؟ بعدش من بدبخت تو مسافرات های داخلی هم بايد پزشک معتمد فرودگاه بهم اجازه سوار هواپيما شدن بده
نظر من چرا نيومد؟#surprise
حتما سلامتی در انتظار تست. #flower
پس حسابی عزمت رو جزم کردی#eyelash
سلام نسيم عزيز
خدا رو شكر كه همه چيز خوب و زيبا و شاد بوده
خوش بگذره …#heart #kiss #flower #flower