فرید

ارسال شده در جولای 9, 2006 by nasim

شنبه هفته گذشته با داداش کوچکه رفتم خونه فرید .:regularاول ابجی کوچکه و خواهر بزرگش اومدن استقبال بعد مامانش همشون خیلی نازومهربون بودن :loveاز پله ها که بالا رفتم فرید مث یه پسر خوب ومثبت عاقلانه و مهربانانه و روی صندلی نشسته بود :angel:loveرفتم جلو بهش دست دادم :handو مثه بچه ادم نشستم تقریبا روبروش اما مگه شیطنت من میذاره ساکت باشم و یه ریز حرف زدم :silly:smugگاهی با فرید گاهی مامانش گاهی خواهرش گاهی زن داداشش خلاصه مدام ور زدم تازه طفلکی ها مهمون هم داشتند و مجبور بودن منم تحمل کنن.خلاصه یکی دوساعتی خدمتشون بودم و بعد خداحافظی:hug
پیوست یک :فرید هر چی از نازی ویولت بگه کم گفته و هر چی از پر حرفی من بازم کم گفته.:rolling
پیوست دو:فرید از جنتلمنیت گفتم بسه یا بازم بگم:love

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

10 دیدگاه دربارهٔ «فرید»

  2. ويولت می‌گوید:
    جولای 9, 2006 در 1:06 ب.ظ

    نسيم جون چاشنی جيگر بودنش رو لحاظ نکردی#winking #rolling الان مياد شاکی ميشه#sick

  3. يه نفر می‌گوید:
    جولای 9, 2006 در 2:37 ب.ظ

    پر حرفی خيلی خوبه !#winking

  4. فريد می‌گوید:
    جولای 9, 2006 در 3:01 ب.ظ

    پس جيگرش کو؟#nottalking #grin
    مرسی نسيم جان لطف داری#hug #kiss خواهرم ميگفت نسيم مگه کارش چيه ميره آلمان؟گفتم مديره#winking گفت آفرين پس بايد خيلی زرنگ باشه که با اين همه مشکل تا به اينجا رسيده#surprise#applause گفتم تازه کجاش و ديدی ۲ تا ليسانس و ۱ فوق ليسانس رو هم بهش اضاف کن#silly
    در مورد پيوست دو فعلا کافيه می ترسم فردا يکی ما رو ببينه بگه اين کجاش جنتلمن؟#rolling #winking

  5. فريد می‌گوید:
    جولای 9, 2006 در 3:06 ب.ظ

    ميگم اين آرش حسود چرا اينجوری شده؟#rolling
    چند روز پيش آف زده من رو تهديد کرده#cry #cry هواست خيلی جمع باشه آدرسم لو نره من بدخواه مدخواه زياد دارم تو اين وبلاگستان#sick

  6. نسيم می‌گوید:
    جولای 9, 2006 در 4:06 ب.ظ

    سلام خانومی
    خوشحالم که دوستان زيادی دور و برت داری که باعث می شن کمتر غمگين باشی
    شاد باشی عزيزم #flower

  7. مونا می‌گوید:
    جولای 9, 2006 در 7:34 ب.ظ

    افتخار زيارتشون که هنوز نصيب ما نشده
    خوشحالم که بهت خوش گذشته#hug
    و شرمنده بابت اينکه من نفهميدم چی شد#blush شما پس چرا زنگ نزديد فرداش؟#worried

  8. ديوونه می‌گوید:
    جولای 10, 2006 در 12:51 ق.ظ

    #flower سلام. من هم گرچه پری نيستم خيلی دلم برايش تنگ شده. گرچه می دانم حتماْ سراغ پری ها می رود. عاشق آن هاست.

  9. سارا می‌گوید:
    جولای 10, 2006 در 1:35 ق.ظ

    اين فريد چی کار کرده که دخترای خوشگل خوشگل می رن ديدنش#grin

  10. اميد می‌گوید:
    جولای 10, 2006 در 7:40 ق.ظ

    مديرخانم سلام#flower
    ايشاله حالت هميشه خوب باشه#laugh وبهت خوش بگذره#laugh
    باي#hand

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.