ماشین یا عروس

ارسال شده در فوریه 18, 2006 by nasim

یادتون هست که ماشین بابا را دزد برده بود و یک ماه بعد پیدا شد البته به همت دوست داداشم :nailbitingو همون موقع ماشین روانه ارایشگاه شد:angel واسه صافکاری و رنگ و مش و تعویض روکش صندلی و…خوشبختانه عروس خوشگلی :loveاز اب دراومده و ارایشگاه کارشو خوب انجام داده و هر چند جیب منو پیاده کرد اساسی اما به خوشکلیش میارزه اما حالا اقای پدر سوارش نمیشوند و عروس خوشگل تو حجله بی داماده خیلی دلم میخواد اقای پدر را ببینم که سوار تویوتای خوشکلش شده و داره پز میده.
پیوست یک :در مورد ماجرای دوست خانودگیمان بگم که ایشون تا جایی که من میشناسمشون اهل پز در مورد خانواده و شهرش نبوده چون خودش هم زندگی خیلی مرفهی نداشته و با زحمت درس خونده و کار کرده منظور من تنها تفاوت فرهنگی این زن و شوهر بود نه تفاوت نوع شهرشون و ایل و طایفه شون و موضوع دیگه اینکه این پست گفتار ایشون بود و کلمات من و مسلم است کسیکه در متن این زندگی باشه با شنونده و نویسنده ماجرا از زمین تا اسمون متفاوته و من فقط نقال ماجرایم .موضوع دیگه اینکه این زن و شوهر بارها پیش روانپزشک و مشاور رفتن اما روانپزشک هم تا حدود زیادی درمان را به خانمه توصیه کرده و موضوع دیگه تا جایی که من ایشون را میشناسم ادم وفاداری به زن و زندگیش بوده و زیر سرش بلند نشده چون اگه قرار بود بشه حتما توی سالهای قبلتر این اتفاق افتاده بود وتوصیه من به این اقا این بود اگر بچه هایت را انتخاب کردی هیچگاه نادم نشو و نگو کاش :cryو اگر اخر عمری خودت را انتخاب کردی بازهم دچار عذاب وجدان نشو که چرا اینکارو کردم :nottalkingالبته اقرار میکنم که اشتباه اول را این اقا در انتخاب انجام داده و چه بسا ایندو با ادمایی شبیه خود هیچ مشکلی نداشتندو زندگی راحتی داشتند از نظرروحی.اما در هر صورت امیدوارم ایشون و همسرش هردو عاقلانه در جدایی یا عدم جدایی تصمیم بگیرند.
پیوست دوم :کیانوش داشته نماز میخونده میگه ربنااتنا…یه دفعه سحرناز می گه هاها ای اتنا کی بید؟:rolling