شما بگویید چه کنم؟

قصه ای که در زیر می خوانید ماجرای زندگی یکی از دوستان خانوادگی ماست که از من راهنمایی خواسته است ماجرارا اینجا میذارم تا شما هم نظر بدید.
من مردی چهل و هفت ساله ام لیسانس برق الکترونیک دارم و صاحب یک موسسه نسبتا بزرگ الکترونیک و کامپیوترهستم.در سال پنجاه و هشت در ایامی که تقریبا دانشگاهها نزدیک به تعطیلی بودند با خانمی که بیش از یکسال از من بزرگتر بود در شهر محل تحصیلم آشنا و در سن بیست سالگی ازدواج کردم و در اواخر همان سال فرزندم اشکان بدنیا آمد در همان ماههای اول زندگیم تفاوت فرهنگی من و با همسرم و خانواده اش آشکار شد من از شهر نسبتا بزرگی بودم با خانواده ای تحصیلکرده .پدرومادرم معلم بودند و خواهران و برادرهایم همه در پستهای مطرحی در خارج ازکشور زندگی میکنند.اما همسرم از شهرستانی کوچک با خانواده ای که اهل فکر و تعمق نبودندوبقول معروف روزمرگی میکردند بود این اختلاف فرهنگی و تفاوت دو بینش رفته رفته عمیقتر میشد بطوریکه من که به تربیت فرزندان اهمیت بسیاری میدادم جهت رشد پسرم در محیطی صحیح تلاش بسیاری کردم و همیشه خودم را از محیط متشنجی که او درست میکرد بیرون میکشیدم و صبر میکردم و سکوت با بغضی فروخورده .چند سال بعد که پسر دومم هم بدنیا امد اما همچنان جو سرد دل من که بخاطر بچه ها گرمش نشان میداشتم ادامه داشت.ادم بسیار پرکاریم بطوریکه با بازشدن دانشگاهها هم درس میخواندم هم کار میکردم و هم خانواده را اداره میکردم.سالهاگذشت پسرانم با رتبه های عالی در دانشگاههای تهران مشغول تحصیل شدند واولین پسرم را داماد کرده ام و همه امکانات یک زندگی مرفه را در اختیارش نهاده ام و دومی هم که دو سالی دانشجوست از نظر مادی تامین شده و مستقل و در تهران زندگی میکند پس از قبولی دومین پسرم و اسکان او در تهران در سال 83 از دادگاه تقاضای طلاق کرده ام اما همسرم با چندین جلسه که تاکنون تشکیل شده مدام میگوید راضیش میکنم و نوبت راعقب میاندازد اخیرا پسر بزرگم از من خواسته تا بعد ازازدواج برادرش که احتمالا تا پنج شش سال دیگر است دادخواست را پس بگیرم و به گفته او تا حالا که ساختی حالا هم بساز.از یک طرف با خواسته فرزندانم روبرویم و از طرفی دلم از سالها رنج و عذابی که کشیده ام واسه خودم میسوزد و میخواهم ازاد شوم شما بگویید چکنم در ضمن کسی را برای درد دل کردن و گفتن اسرار دلم ندارم و اگه هم دارم اهل درددل نیستم و حتی کلمه ای از مشکلاتم را حتی برای خانواده ام هم نگفته ام.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

41 دیدگاه دربارهٔ «شما بگویید چه کنم؟»

  1. شهلا می‌گوید:

    نسیم جان میدونی در اینجور موارد به ایده من، این آقا باید روی تصمیم خودش مصمم باشد و کاری را که سالیان سال پیش باید انجام میداده، امروز به آن عمل کند.
    اینکه بچه ها از جدا شدند والدین ناراضی میباشند، خیلی روشن است، ولی ما تنها یک بار به این دنیا می آئیم و باید از جایی که دگر لذتی در زندگی با همسر یا شریک زندگی، نمیبینیم (و یا شاید از همون اوایل هم نمیدیدبم )جهت حرکتیمون را تبدیل به یک جهت روشن تر و یاز تر بکنیم.

  2. گلابتون می‌گوید:

    من فکر می‌کنم اين جور موقع‌ّا خيلی راحت نمی‌شه نظر داد بخصوص که ما حرف‌های طرف مقابل را نشنيده‌ايم. تصميم حساس و خيلی سختيه

  3. arashl می‌گوید:

    aslan nabayad ye tarafe pishe ghazi raft

  4. سعيد می‌گوید:

    سلام
    سر ميانسالی و ازادخواهی
    توی ايران که مردا مشکلی ندارن/ حق و حقوقش رو بده و راضيش کنه اگه قبول نکرد بره سه تا زن ديگه بگيره.

  5. مانيا می‌گوید:

    من که درين زمينه فکر نکنم صلاحيتی داشته باشم برای نظر دادن#eyelash ولی کلا آدم تا يه جايی بايد به فکر بچه هاشو بقيه باشه. وقتی ديد نمی تونه ايجوری زنذگی کنه ديگه نبايد فکر ناراحتی بچه هايی رو کرد که دور ازشن#nottalking

  6. نگار می‌گوید:

    بنظر من ادم ۱ بار به دنيا مياد اين اقا هم اگه ديگه جونش به لبش رسيده جدايی بهترين راه حله حق و حقوق زنشو بده و جدا شه

  7. آورا می‌گوید:

    به نظر من مشکل اين اقا بيشتر ازحس خود خوريه که سالها داشته. و به قول خودش با کسی در ميون نذاشته و شايد يک سری مسايل کم اهميت در طی سالها به علت نگفتن و هی صبر کردن حالا به حجم عظيمی مبدل شده که تحملش سخت تره.و چون احساس ميکنه که از طرف هيچ کس . حتی فرزندانش. مسايلش فهميده نشده و نميشه و او را دعوت به صبوری ميکنند. بيشتر مغموم شده. بهترينش اينه که بره پيش يک مشاور خوب و يا مدتی را برود جايی دور از خانمش و مزه تنهايی زندگی کردن را بچشد. در نهايت اگر خواست جدا شود. ( بچه ها اين وسط و با اين سن حقی ندارند که بخوان جلوی تصميم پدر را بگيرند)
    **

  8. جن زده می‌گوید:

    سلام نسيم عزيز
    با آورا در اين مورد كه مشكل اين آقا رو خودخوري بيشتر كرده موافقم.
    منم اگر بودم با يك مشاور خانواده صحبت مي كردم
    راستي با مطلب جديد به روزم

  9. مرد زندگي می‌گوید:

    سلام.خوب ما اگه بخوايم نظري بديم يه طرفه به قاضي رفتيم و بهتر بود از زبان اون خانوم هم يه چيزايي ميشنيديم.نميدونم والا چي بگم.ولي ايشون الان از خانومش كه جدا شدن ميخوان چيكار كنن بعدش؟يا فقط ميخوان يه جواب به خواسته هاي سالهاي دورشون بدن.

  10. بي تا می‌گوید:

    من در تعجبم چطور این همه سال رو تحمل کرده.
    میدونی نسیم جون من یکی اگه تحملم تموم بشه دیگه از بیخ و بن میبرم. اگه این آقاهه هم مثل من باشه فکر کنم میتونه به جدا شدن فکر کنهو تصمیمش رو انجام بده.

  11. صادق می‌گوید:

    سلام
    تا زمانی که بچه ها نباشند ادم فقط در قبال خودش مسئول است اما وقتی بچه دار شد دیگه نمیتونه هرکاری که دلش خواست بکنه

  12. ری را می‌گوید:

    سلام
    من آپ کردم#flower

  13. يه دوست می‌گوید:

    به تنهايي به قاضي رفتن درست نيست . بهترين راه رفتن پيش مشاور خانواده است تا حقي از زني كه اينجا نيست و حرفش شنيده نميشه ضايع نشه . خيلي از زندگيها ارزش ادامه دادن ندارند ولي هر جداشدني هم درست نيست .

  14. مهستا می‌گوید:

    سلام نسيم خانم نمی شد اين آقای محترم توی اين همه مدت اين خانم را به راه درست تر می رسوند؟ الان يه کم دير نيست؟ اون زن بی چاره چه کنه؟

  15. به گمان من همان احساس قدرتمندی که نگذاشت اين مرد زنش را در دوران جوانی ترک کند. امروز هم و در صورت جدايی مدام عذابش خواهد داد که تو چگونه حاضر شدی آن زن را در اين زمانه ترک کنی و تنها بذاری. بخصوص که فرزندانش نيز با او دمساز نيستند و از همه مهم تر خود آن زن دوست دارد که اين زندگی حفظ شود.
    به گمانم اين مرد بايد خود را تغيير دهد … نگرش خود را به زندگی و آنگاه بکوشد تا راه های جديدی را برای عشق ورزيدن به مادر دو فرزندش بيابد.

  16. مهدی ناصری می‌گوید:

    ماشالله به اين صبر
    خب دوست بزرگوار شما تا حالا نشان داده ايد مرد روزهای سخت هستيد و با به دانشگاه رفتن پسراهایتان فکر ميکنيد که ديگر تعهدی نسبت به آنها نداريد. ولی شما در طی اين همه سال رفتاری دوگانه داشته ايد. از يک طرف از زندگی با همسرتان ناخرسند بوده ايد از طرف ديگر برای زندگی انها تلاش بسياری کرده ايد. بنظرم همسر شما کمی طول می کشد تا متوجه بشود شما در تصميم خود بسيار جدی هستيد. ولی بنظر من بايد به رنج های خود پايان بدهيد ولی نا با عجله و شتاب.

  17. عسل می‌گوید:

    خيليها رو ديدم که به قولی سالها سوختن و ساختن حالا چه زن چه مرد ولی معمولا مجبور بودن نه صرفا به خاطر بچه ها بلکه به خاطر شرايط مالی، نبود حمايت خونوادگی و… اما اينکه يه مرد تحصيلکرده و مرفه و فهميده خودشو مجبور به زندگی کرده که رضایتی ازش نداره برام تعجب آوره و اينکه به خاطر ازدواج پسر دومش بخواد صبر کن بيشتر متعجبم ميکنه تکليف زندگی خودشو روشن کنه که اين شيوه زندگی چه برای مرد چه زن اشتباهه اينکه آدم با يکی نه به خاطر خود طرف بلکه به خاطر شرايط و… زندگی کنه اشتباهه

  18. نازمهر می‌گوید:

    به نظر من اين شخص ته دلش براش سخته که تا وقتی فرزند دومش سر و سامان نگرفته از خانمش جدا بشه.
    بهرحال يه چيزی برام عجيبه و اونم اينکه اگه واقعا با اين خانوم تفاهم نداشت چرا گذاشت بچه دومی هم وارد زندگيش بشه؟
    اون بچه گناهی نداشته و اگه الان به محبت اين پدر نياز داشته باشه بهتره اين آقا اين مدت رو هم تحمل کنه.
    البته حرف آخرم اينه که با توجه به اينکه ما در شرايط ايشون نيستيم معتقدم ايشون به حرف دلشون گوش بدن و اون کاری رو انجام بدن که دلشون بهشون می گه.

  19. آدم می‌گوید:

    سلام. اومده بودم سری بهت بزنم. #smile
    اينجور قضايا خيلی پيچيدست و من الان اوضاع ذهنی خودم مرتب نيست که بتونم با فکر، نظر بدردخوری بدم. متاسفم. #sad

  20. نگار می‌گوید:

    منم ۲۰ #grin

  21. مانی می‌گوید:

    سلام خیلی زیبا بود موفق و سربلند باش

  22. امید می‌گوید:

    سلام#flower
    نسیم جان این آقای محترم یک کم دیر به این نتیجه نرسیده که باید از همسرش جدا شود#worried
    حالا بایدهمسرش را راضی کنه که به حرفهای او گوش کنه وگرنه……….#cry

  23. سانی می‌گوید:

    #silly نمی دونم والا چی بگم
    مراقب خودت باش#kiss

  24. لیلا می‌گوید:

    الان واسه مطلب پست قبلی کامنت گذاشتم . در مورد اين اقا هم راستش نميشه يکطرفه قضاوت کرد بايد حرفای ان خانم رو هم شنيد چون بعضی اقايان در اين سن فيلشون ياد هندوستان ميکنه.از طرفی ايشون که اينقدر مشکل داشته چرا دو تا بچه درست کرده؟!!!#silly

  25. امير حسين می‌گوید:

    سلام اولا از طرز بيان اين اقا مشخص که ادم خود خواه و با طرز فکری کاملا بديه!!! چون از همون اول اومده شهراستانی بودن خانمش رو به سش ميزده و اين طرز فکر واقعا غلط منم يه شهرستانی هستم و بهم خيلی برخورد بعدشم به قول اراشل اصلا نبايد يه تنه به قاضی رفت

  26. لاله می‌گوید:

    سلام .خسته نباشيد.امیدوارم یه روز برسه که برای هر بیماری یه درمان پیدا بشه
    من 21 سالم هست و الان مدت 2 سال هست كه مشكلي پيدا كردم كه نمي دونم واقعا چيه.اوايل در پاي چپم و الان در سمت چپ بدنم به ويزه دست و پام احساس بدي رو دارم گويي يه لرزش خفيف در اعماق دستم و مخصوصا پاي چپم حس مي كنم درست مثل لرزش و يا (مور مور ) خفيفي كه از يه وسيله برقي مثل يه يخچال توي برق ايجاد مي شه…
    البته به متخصص استخوان مراجعه كردم گفت كف پاي چپم صاف هست.!!!!!!!!!!
    و به من يه سري حركات نرمشي داد .و چون آزمايش خونم نشان از كمبود كلسيم. داشت قرص هاي كلسيم و آمپول كلسيم داد كه البته براي مدت ها من بهبود پيدا كردم… با شروع دوباره ي اين احساس دردناك و غير طبيعي اين بار به پ زشك خانوادگي ام مراجعه كردم آزمايش خونم دوباره نشان دهنده ي كمبود شديد كلسيم بود با مصرف قرص هاي كلسيم و البته ويتامين هايي كه يادم نيست مدت ها بهبود پيدا كردم ولي الان با وجودي كه من فكر ميكردم مشكلم ناشي از كمبود كلسيم هست و دوباره مصرف قرص هاي كلسيم را شروع كرده ام.. اما اصلا اين بار هيچ فايده اي ندارد..
    مشكل بينايي ندارم ..از نشانه هاي ام اس در من فقط همين يكي هست
    اختلال در حركت هم ندارم .. اما خوب تمركز خوبي ندارم البته نه هميشه .
    من خيلي حساسم و فشار كاري زيادي روم هست ولي اينطور نيستم كه اين مسئله عصبي ام كنه در واقع خودم از اين هيجان كاري لذت ميبرم.
    الان نميدونم كه ايا بايد به يه متخصص اعصاب مراجعه كنم و نوار عصب بگيرم يا
    به جراح استخوان يا به متخصص بيماري هاي خوني يا به يه پزشك توانبخشي چون اصلا نمي دونم اين احساس بد به چه منطقه اي از بدنم مربوط هست.
    خواهش مي كنم كه مرا راهنمايي كنيد.
    ممنون

  27. نسیم می‌گوید:

    لاله عزيز مورمور در گردن و دستها درست مثل احساس برق گرفتگی در حاليکه سرت را به پايين خم ميکنی ميتواند يکی از نشانه های ام اس باشد و ميتواند هم نباشد صلاح ميدانم با مراجعه به پزشک متخصص مغزواعصاب در اين زمينه مورد معاينه قرار گيری و قبل از ان فکرکنم اگر پيش متخصص داخلی برويد تا تمام ازمايشهای لازم را انجام داده و او شما را بسوی پزشکی ويژه هدايت کند خيلی بهتر است و توصيه مهم من به شما اين است ورزش خوب و مفيدغذاخوردن زندگی بدون استرس و فشار روحی و جسمی و گیر ندادن به امور زندگی و توکل و توجه به خدا رموز سلامت شماست اميدوارم مشکل حادی نباشد ولی اگر هم بود قدرت انسان فرای هر چيزی است موفق باشيد از نتايج پزشکی مرا مطلع کنيد#flower

  28. نسیم می‌گوید:

    سلام نسيم جون من رو ببخش که گله کردم قصدم اين نبود که تو رو ناراحت کنم و بيشتر می خواستم باهات صميمی تر شم
    باور کن
    وای چه داستان دردناکی
    کاش به جای اينکه اين همه سال رنج و عذاب رو تحمل کنه يه چند کلوم اول زندگی با خانومش حرف می زد
    کاش
    اميدورام مشکلاتش زودتر حل شه و آرزو می کنم که همه همدم واقعی خودشون رو پيدا کنن
    قربونت برم

  29. نسیم می‌گوید:

    دوباره سلام
    می تونی بيايی تو مسنجر
    من ادت کردم اما نمی دونم چرا جواب ندادی
    اگه می ايی با کدوم آی دی
    منتظرم

  30. آرش می‌گوید:

    اول نسيم جان حالت خوبه ایشالله؟
    بعد اين واسه اون آقاهه #angry
    البته اينا که می نوی سم نظر منه:
    البته هیچ وقت نمی شه دورادور و یه طرفه قضاوت کرد اونم قضاوت در مورد یک زندگی چندین و چند ساله با تمام ریزه کاری هاش و پیچیدگیهاش…
    ولی تو اين نوشته جای خيلی چيزا خاليه از جمله مردانگی و گذشت…
    خوب اين آقا يه چيزی تو اين خانم ديده که باهاش ازدواج کرده وگرنه که تفنگ دولول پس کلش نذاشته بودن تا مجبورش کنن پس انتخاب کرده و چيز بدی هم در مورد خانمش ننوشته فقط يه چيز الکی و کلی در مورد خانواده خانمش گفته…
    شرمنده داداشما کوچیکتیم ولی ازين نوشته بوی تنوع طلبی مياد کاملا معلومه جنابعالی يکی رو زير سر دارید بعد از شناخت اون فرد ديگه زندگت بی مزه شده…
    خلاصه بگم شما هنوز هو جوونی با کمالات هم هستی چرا می خوای صورت مساله رو پاک کنی مساله رو حل کن…#flower

  31. گندم می‌گوید:

    سلام.
    من ميگم طلاق…..
    چون خودم درک کردم…
    چون اون اقا مثل مادرم ميمونه…
    چون ديدم مامانم چه زجری ميکشه…
    اين ظلمه اگه بمونههههه
    راستی…
    من با کسی که عاشقش شدم نميتونم تلفنی حرف بزنم…
    من عاشق يه عجيبتر از خودم شدم….
    #flower

  32. حالا که از همون اول با ديد باز ازدواج نکردن بهتره تا اخرشو هم برن سر پیری مرد تنها می خواد چی کار کنه اخه؟ من يکی که با هر کی اشنا بشم ازدواج نمی کنم!
    =
    اولين باره کامنتينگ مشکلی تو کامنت گرفتن نداره.

  33. آرش می‌گوید:

    #blush يه بار اومديم مثل آدميزاد چيز بنويسيم چقدر غلط املايی داشت!!!
    #eyelash می شه اديت بفرماييد؟#kiss

  34. عسل می‌گوید:

    سلام بالاخره اين دوستت چی کار کرد؟

  35. دختر آفتاب می‌گوید:

    شايد بهتر بود زودتر دست به کار می شد …

  36. صادق می‌گوید:

    سلام
    داستان الهام را اينجا بخوانhttp://qhalam.blogspot.com/2006/02/blog-post_114017412429017376.html

  37. نگار می‌گوید:

    #sad اپ کو

  38. بهار می‌گوید:

    سلام#flower
    بايد حرفهای هر دو طرف رو شنيد…

  39. ویولت می‌گوید:

    من نمی فهمم اينايی که از همون اول ميفهمن با هم مشکل دارن بچه اوردنشون چيه؟#angry حالا اولی رو ميگيم نفهميدن صيغه دومی چيه؟؟؟
    که حالا واسه پدرشون تصميم بگيرن#devil من حق ميدم که بچه حق خودش رو از پدر مطالبه کنه#nottalking

  40. پدر گمشده می‌گوید:

    سلام
    به اون آقاهه بگو اگه خيلی هنرمنده، به جاي خود خوري طرفشو عوض كنه، نگه نمي‌شه، اگه نمي‌شه اشكال از توئه نه از اون… خودم تجربه‌ي مشابهي داشتم. حتي سه قدمي طلاق بودم بعذ از ۸ سال زندگي فقط اراده كردم طرفمو اون جور كه مي‌خوام بسازم، كاري كه ۸ سال مي‌كردم و نمي‌شد، ولي اين دفعه خواستم، برنامهريزي كردم و … شــــــــــــــد…

  41. مونا می‌گوید:

    اگر بجای فکر کردن به برتریهای خانوادگی و فکر کردن به اونا به فکر پیدا کردن راه حل می شدی و یا سعی میکردی با عمق بخشی به عشق روی رفتار همسرت تاثیر بگذاری بهتر نبود؟
    هیچ اکسیری معجزه گر تر از عشق نیست. اینو یه زن داره میگه. با عشق و محبت بهتر میشه جواب گرفت.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.