دیروز دختر هشت ساله خواهرم زود از مدرسه برگشته بود و خواهرم بهش گفته بود چرا امروز زود امدی؟:thinking
صدف:اخه یکی از خانمای کلاس سوم مرده بود و معلما رفتن تشکیل جنازه:rolling
بچه های خواهرم دیروز اومده بودند خونه ما اخه خواهرم و شوهرش یه جا ولیمه حاجی دعوت بودن و بچه ها مهمان ما وقتی میان با همه اسباب بازیهاشون میان :angelاولش هم از مامانم خوراکی میگیرن و ظرفای مهمون بازیشون را پر میکنن دیروز منم بازی دادن و همینطور که کتاب میخوندم مهمون اونا هم بودم حرفاشونو که میشنیدم خندم میگرفت یه صحنه شو گوش بدید.
صدرا پسر خواهرم:وای چقدر خسته شدم یه چایی بده بخورم خانم:surprise
صدف دختر خواهرم:سفره را بنداز تا من غذا رو بیارم اقا:surprise
بعد هم تند و تند شروع کردن به خوردن خوراکیهاشون :wink
از View image
عکس گرفتم اما خونه اس عصر پیوست این پستم میکنم.
نسیم
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
سلام#flower
بعد شما توی بازيشون چه نقشی داشتين؟
بعد از ظهر که نيستم فردا صبح ميام عکسا رو ميبينم#smile
تشکيل جنازه#rolling . به بهار:خب نوشت ديگه رفته بید خونه این آقا و خانم مهمونی
چه خانم و آقايی بستن به ناف همديگه#rolling
خب مهمون بايد يه نسبتی داشته باشه مثلا خاله ای چيزی
وايييييييييی ياد مامان بازيهای قبلنای خودم افتادمممممممم
به بهار خب منم خاله هردوشون بودم #flower
bale#yawn #laugh
#rolling #rolling
سلام
خدا اون خانم معلمو رحمت کنه من يه ساعته دارم فکر ميکنم اون علامت خنده مال چيه حالا اومدم کامنتدونی را باز کردم تازه حواسم به تشکيل رفت
بازم سلام#blush
مرسی خانوم گل.#flower من جواب ايليا (خان) رو دادم.
من هم اين تشکيل رو نديده بودم. نکنه منظورشون از تشکيل جنازه همون تبديل به جنازه نمودن معلم بوده؟#worried #grin
#hug هی بچگی …
من که هيچ وقت بزرگ نمی شم…#grin
منتظر عکس هستم تا بهتر بتونم تجسم کنه اين خاله بازی رو
چه جالبه ما که شانس نداشتيم معلمهامون بميرن #silly اين بازی ها عجيب گاهی دست پدر مادرها رو باز می کنه..#laugh
من عاشق اين بچه ها شيرين کاريها و شيرين زبونيهاشون هستم#heart
در مورد فيلم هم منظورم Fight Club بود که تيتر پستم گذاشتم
چند سالشونه که اين همه زبون ميريزن؟!! در ضمن خدا اون معلم رو هم بيامرزه..
سلام عزيزم
خيلی دوست دارم که بيشتر در موردت بدونم
واقعا من خجالت م يکشم
سالم هستم و ناشکر و تو با اين وجود هنوز به خاطر دل خودت و ديگران می نويسی
دعا می کنم که خدا بهت سلامتی عطا کنه
منتظرتم اگه دوست داشتی
قربونت ستاره سکوت
من موندم تو چه جوری کتاب می خوندی که حرفهای اونا رو هم می شنيدی#winking
از وقتی ابی شدی همه چیز را راحتتر می نویسی#kiss
سلامی دوباره من فرصت نکردم به سايت شما سری بزنم تا امروز . تصميم گرفته ام که يک وبلاگ داشته باشم ولی نمی دونم از کجا شروع کنم اگر تصميم نهايی شد ادرس برات ميفرستم . همدرد تو خوش باشی#party
چه خواهر زاده های با مزه ای داری. خدا نگهشون داره
خودت هم سلامت و شاد باشی نسيم بهاری#flower
چه ناز بازی ميکردن#heart
#rolling اخی…يادش بخير اون موقعها#heart
چه خواهرزاده های بانمکی #rolling
روزهای بی قيدی بود دوران خوش کودکی #flower
سلام خانومی
ممنون…منو بردی به دوران خوب کودکی
به بهار جان من منظورش از تشکيل تشيع جنازه بوده اخه بچمون هشت سالشه اما تقليد هشتاد ساله ها را از نظر فهم در مياره#rolling
سلام #flower
اومدم عکس رو ببينم و بگم که حتما بايد توی کامپيوتر ذخيره بشه تا به اندازه واقعی قابل مشاهده باشه که کامنت شما رو ديدم. خانومی ميدونم منظورش همون تشييع بوده . من که اينو #grin زدم.#blush
اپ نکردی خانمی#flower
سلام نسیم جون
یه سئوال داشتم؟
هیچ وقت کنجکاو نشدی که بدونی اونی که توی وبلاگ ذهن زیبا می آید و هم اسمت است کی است و چه جور آدمی است
من که یه روز تصمیم گرفتم بدونم تو کی هستی و حالا که فهمیدم ام اسی هستی و داری از خاطراتت می نویسی خوشحالم که اومدم و باهات آشنا شدم
به من می گی چرا و چطوری؟
کاش می تونستیم با هم حرف بزنیم
اگه من رو قابل بدونی و بدونی که من هم با تو همدردی می کنم خوشحال می شوم که باهات حرف بزنم
می تونی بیای و یه قرار یبزاریم تا با هم حرف بزنیم البته اگه اشکالی نداره
به قول دوستها چه خواهر زاده های بامزه ای داری
بابا دختر خانمتون که جحازش تکمیل است#winking
نمی دونم نسیم جون بدجوری دلم می خواهد از تو بیشتر بدونم
من رو ببخش عزیزم
منتظرم#flower #flower #flower
به نسیم راستش کنجکاو نشدم چون اينقدر کاردارم که زياد به نت نميرسم اما خوشحال ميشم باهات بيشتر اشنا بشم #flower
#smile سلام.خانوم نسيم/..
خدا بيامرزتش…
جالب بود.تضاد تو نوشته هاتون بود و خيلی نوشته هاتون رو قشنگ کرده بود…خنده.وگريه..
موفق باشين
سلام.
هي يادش بخير ما توي بازي هميشه يكيمون سبزي خرد مي كرد، يكيمون مي رفت نون مي خريد. ناهارم مي رفتيم بيرون!