ماجرای ماموریت

چهارشنبه گذشته واسه ماموریتی یکروزه رفتم تهران ساعت چهارونیم فرودگاه شش پرواز و هفت و نیم به سمت محل ماموریت گروه ما شش نفر بودند که الا من بقیه اقا بودند دو تاکسی گرفتیم و راننده تاکسی که من سوار شدم از ترس خرابی ماشینش ویلچر مرا سوار ماشین همکارش کرد من گفتم اقا اگه ما زودتر رسیدیم بدون ویلچر چه کنم که اونم با پررویی گفت نه خانم با هم میرسیم راه افتادیم من که خوابم برد بقیه را نمیدانم که یکدفعه صدای همراه همکاران مرا از خواب پراند دیدم که ما میدون تجریشیم و ساعت نه و نیم گفتم اقا اینجا چه میکنی ما که گفتیم …اونم گفت من فکر کردم که .. حالا همکاران با اون یکی ماشین که رسیده بودند مدام زنگ میزدند کجایید؟
اونجا که رسیدیم صندلی من منتظر و حالا آقایان همکار فکر میکردند کدوم یکی و چطوری دست منو بگیرند که من معطل نکردم و اونی که سالها امریکا زندگی کرده بود گفتم اقای مهندس میشه …آخه دیدم که کمی مومنها در تردیدند واسه انتخاب .
حالا ساختمانهای محوطه بزرگ شرکت را هم به دلیل بنایی عمده ریخته بودند بهم حالا از کدوم راه بریم مساله بود
ویلچر من روی دست اقایان بالا و پایین میرفت و مثل موشها داخل ماز گیر کرده بودیم بالاخره رسیدیم و جلسه شروع شد آخر جلسه یکی از وبلاگ نویسان عزیز زنگ زد و کارم داشت که من گفتم بعد جلسه بهتون زنگ میزنم قبلا بگم که من اسم وبلاگی و اسم کوچک این فرد را میدانستم ودیگه هیچ بعد از جلسه دیدم که ای داد شماره موبایل این دوست همراهم نیست پس به یکی از همکارای خانم تهرانی که ته لهجه ترکی داشت گفتم میشه با تلفن ثابت واسم این شماره را بگیرید و بگید فلانی آخه تلفن خودم خط نمیده گفت باشه گویا خانمی از اونور خط پرسیده بود کی ؟که تازه شست من خبردار شد که حالا به منشی چی باید گفت خانمه هم که گیج شده بود گفت حالا چی بگم؟ منم گفتم بگو کسی را اونجا دارید که اسمش اینه و فامیلش را فراموش کرده ام که خداراشکر بخیر گذشت و از این به بعد یاد گرفتم که به کسی تلفن بزنم که فامیلش را بدانم یا لااقل شماره همراهش و یا حداکثر منشی نداشته باشد.بقیه ماجرا که در فرودگاه و در برگشت گذشت باشه واسه بعد.
نسیم

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

23 دیدگاه دربارهٔ «ماجرای ماموریت»

  1. نويد می‌گوید:

    نسيم جون نميدونم چطوری با صندلی چرخ دار همه جا ميری من که هميشه توی خونه هستم. ميگم خوش به حال آقای مهندس#grin

  2. محمد می‌گوید:

    تهرون می آی بگو بياييم استقبال.به رغم همه حرفهايی که می زننُ ماهام مهمون نوازيم آخه!

  3. نازمهر می‌گوید:

    نسيم جونم آفرين به پشتکار و همت تو.
    به خدا خيلی باحالی. عمرا من بتونم مثل تو باشم. همين حالا بی عرضم چه برسه به اينکه بخوام ويلچری شم.
    حالا هی بشين و بگو افسردم#angry

  4. مازيار می‌گوید:

    عجب سفر پر درد سری داشتين .
    موفق باشين

  5. نازمهر می‌گوید:

    راستی نسيم جون تو که اومدی تهران کاشکی يه روز بيشتر می موندی که می ديديمت.
    بابا می خواستم شيرينی ليسانس رو بدم يادت رفت#winking
    از شوخی گذشته دلم برات تنگ شده#kiss

  6. شهلا می‌گوید:

    ای کاشک من آن مهندس بودم#winking

  7. سجاد می‌گوید:

    ا ا ا !!!این نازمهر شیرینی لیسانس به من که تهرانم نمیده ها،حالا واسه تو که 4 ساعت اومده بودی میخواد شیرینی بده.بشکنه این دست بی نمک.
    حالا تهران خوش گذشت یا نه؟

  8. سانی می‌گوید:

    امان از دست اين مومن نماها #rolling بعدشم اين آدمای مجازی با اين اسماشون گاهی دردسر ساز ميشن #laugh

  9. آرش می‌گوید:

    #grin خلاصه اينم از مزايای آمريکا رفتن!!!
    #devil کی گفته مومنين ترديد می کنن؟ مطمين باش ما اگه ببينيمت ترديد مرديد تو کار نيست!!!#rolling

  10. مانيا می‌گوید:

    بله ديگه. امروز همه جا صحبت از کمک آقايون به خانمهای محترم هست! پس خداروشکر از اولش که معلومه خيلی تو تهران بد نگذشته#winking ! حالا ببينيم بعدش چی ميشه؟!#flower

  11. دنيز می‌گوید:

    نسيم حقيقتش پست آخرمو با توجه به يکی از پستهای تو نوشتم خوشحالم که اومدی و ديدی در مورد شادزيستن هم حتما ذر پستهای آينده می نويسم
    قربانت

  12. آنا می‌گوید:

    داستان تو منو یاد یه ماجرایی انداخت
    راستش منم يه بار مجبور شدم استادمو بگيرم، بلند شد سرش گيج رفت ،منم با خودگذشتگی کامل بغلش کردم ، ولی پيش خودمون باشه ها ،هیـــــــــــــس #flower #tongue #grin #grin

  13. مهدی می‌گوید:

    بی خبر ميای بی خبر می ری ؟

  14. فريد می‌گوید:

    نسيم ۱ کلاس بزار برای ما تنبلها و بگو چی کار کنيم مثل تو قوی باشيم#winking
    ممنون که کامنت ديروزم و اصلاح کردی اين سانی آبرو برام نذاشت#sick

  15. فريد می‌گوید:

    نسيم ۱ کلاس بزار برای ما تنبلها و بگو چی کار کنيم مثل تو قوی باشيم#winking
    ممنون که کامنت ديروزم و اصلاح کردی اين سانی آبرو برام نذاشت#sick

  16. سانی می‌گوید:

    به فريد: تا تو باشی ديگه….#grin

  17. پيمان می‌گوید:

    آفررررررررررررررررررررررررررررين
    راستي آدرس من عوض شده محبت كن تويه لينك ها درستش كن ممنون

  18. Paid Surveys می‌گوید:

    Paid Surveys

    Paid Surveys

  19. constructionequipment می‌گوید:

    constructionequipment

    constructionequipment

  20. Bob parkik می‌گوید:

    el Juega poker juega no quer?is nunca antes. el VIDEO POKER ha ido mucho mejor en los a?os pasados. El mejor ejemplo para esto es Cartas de poker, los mejores baraja de poker reparten un alojamiento nunca.

  21. Karla shrak می‌گوید:

    El Poker Caribe?o es uno de los juegos de azar m?s populares del mundo. De gran atractivo debido a su naturaleza sencilla, permite participar a cualquier persona sin ninguna dificultad. La sencillez del PokerChamps le deja lugar a la emoci?n cuando se juega en grandes grupos o comunidades de amigos.

  22. this is very good می‌گوید:

    this is very good

    related source

  23. phentermine می‌گوید:

    cheap phentermine

    this is related article

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.