رفتارهای عجیب

ارسال شده در می 1, 2005 by nasim

نمی خواستم گذشته را بیاد آورم اما رفتار عجیب و غریب آدمها مرا به یادآوری گذشته وامیدارد لابد می پرسید چطور ؟ من تو زندگیم با تعدادی مرد آشنا شدم که همه به من اظهار عشق و دوستی کرده اند لازمه برای اونایی که پستهای اولی وبلاگ را نخونده اند بگم که پدرم اصلا به ازدواج فرزندانش خصوصا دخترها اعتقاد نداشت و راه مسیح را در زندگی توصیه می کرد البته نمیدونم چرا؟اینم از اون رفتارهای عجیب و غریبه که نه با دین اسلام هماهنگی داره و نه با روش اروپای مدرن و نه با غریزه و فطرت انسانی !!!خلاصه اینکه تا زمانی که تو خونه بودم و هنوز زندانی قفس منیت خانوادگی از این عشقها خبری نبود و اگر هم بود در نطفه خفه می شد!!! در دوره دانشگاه مثل همه دخترا ازسوی پسرای همکلاسی و هم دانشگاهی در کوران تشعشات عشق قرار می گرفتم اما من بیمار ام اس بودم و غالب اونایی که پیشنهاد ازدواج و عاشقی می دادند علی رغم اینکه ام اس نمودی در من نداشت اما با شنیدن نام ام اس بر خود میلرزیدند و کنار می رفتند خوب این رفتارها در نظر من طبیعی بود اما گاهی با رفتارهایی ویژه آشنا می شدم مثلا در سال دوم فوق لیسانس بودم که یکی از اساتید بسیار مومن و مغرور دانشگاه که نسبتا جوان هم بود به من اظهار علاقه کرد با توجه به متاهل بودن ایشان من کاملا شگفت زده بودم اما ایشان گفت با توجه به شرایط شما که تقریبا ازدواج را برایتان محال کرده و با توجه به شرایط من ازدواج رسمی امکان ندارد اما از نظر دینی میتوان به ازدواج موقت اقدام کرد و تا آخر عمر به این کار ادامه داد و زمانی که من گفتم بعد مسافت و امکان کم بودن دیدارها و … چه می شود ؟ که ایشان فرمودند :کاچی به از هیچی .
من از این رفتار اول متعجب شدم و بعد با سنجیدن شرایطم عذرخواهی کردم و گذشتم .مدتی بعد یکی از دوستانم مرا با خانواده ای بازاری و سنتی آشنا کرد که پسرشان تازه از خارج از کشور آمده بود و این آقا استاد دانشگاه و دکترای مکانیک داشت فرد نسبتا روشن فکری بود اما کاملا دور از مذهب دقت کنید که از لحاظ فکری دقیقا نقطه مقابل قبلی بود بعد از مدتی معاشرت و تماسهای تلفنی ایشان از بلاد خارجه و.. سرانجام در یک سفر تفریحی ایشون از خارج به ایران ایشان به من پیشنهاد دوستی و عشق را بصورت دوست دختر و پسر داد اما سالی دو سه بار که ایشان از اونجا میامدند من از این مورد هم گذشتم و عذر خواستم این دو نفر هر دو یک پیشنهاد را میدادند اما در دو قالب مذهبی و بی مذهبی .مورد بعدی جوانی بود که چند سالی از من کوچکتر اما تحصیلکرده و احساساتی و خواهان ازدواج در زمان این آشنایی ام اسم پیشرفته تر شده بود و با واکر راه میرفتم . ایشان پس از یکسال آشنایی پیشنهاد ازدواج داد و من گفتم:با خانواده مشورت کرده ای و بر تصمیمت استواری و ایشان جواب مثبت دادند اما پس از مطرح شدن این مطلب در بین خانواده آنها مخالفت کرده و این آقا بدون هیچ مقاومتی کنار کشیدند و انگار نه انگار قولی داده اند و … اما مورد آخری که میخوام واسه تون بگم از همه عجیبتر بود این آقا زود ازدواج کرده فرزندان بزرگی داشت ودر مراحل جدایی از همسر .من با توجه به اظهار علاقه ایشان و با توجه به اینکه ایشان نه قید وبند مورد یک را داشتند و نه خامی مورد سه و نه لشی مورد دو را به این فرد در اظهار عشق به تعمق بیشتری نگریستم و جالب بود که ایشان مورد یک و دو را افرادی مینامیدند هوسباز که مرا برای یدکی می خواستند و مورد سه را فردی بدون قدرت تصمیم گیری و استقلال می نامیدند اما جالب است بدانید که این فرد خودش را در قید و بند مذهب نمی دید اما خود را فردی متعهد می نامید اما این فرد جمع خصوصیات نفرات قبلی را در خود داشت یعنی نه قدرت تصمیم گیری سریع و به موقع را داشت ونه تکلیفش را با خودش و زندگیش مشخص کرده بود لامذهبی ایشان را معلق در فضا نگه داشته بود و در ضمن چون در محیط ایرانی بزرگ شده بود قدرت و ریسک اروپایی ها را هم در رفتار کردن نداشت و حالا خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل .لابد با خود میگویید عجب سرنوشتی دارد این نسیم حق دارید منم وقتی به عقب برمیگردم از سرنوشت خودم متعجب و حیرت زده میشوم و میگویم
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
http://www.aysooda.com/Aysooda.com.swfگوش بدید زیباست
نسیم

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

76 دیدگاه دربارهٔ «رفتارهای عجیب»

  1. ويولت می‌گوید:
    می 1, 2005 در 12:20 ب.ظ

    دوباره برگشت به گذشته زدی؟#angry

  2. دنيز می‌گوید:
    می 1, 2005 در 12:23 ب.ظ

    نسيم جان اينقدر گذشته را نچسب

  3. سجاد می‌گوید:
    می 1, 2005 در 12:38 ب.ظ

    اومدی نسازی ها!قرار نیست کسی اینجا ناراحت باشه.ناراحت نشو!همه ی مردها بی شعورن.نمونه اش خودم.استثناء هم امید#grin
    احتمالا یه سوال رو به همشون اشتباه جواب دادی.اونا پرسیدن اگه بینمون دعوا بشه منو با چی میزنی،جواب تو هم احتمالا کفه ترازویی،دسته هونگی چیزی بوده(خدایا!چرا درست در نمیاد؟آی نسیم!من چی کار کنم تو بخندی؟خاک تو سرم کنن که عرضه خندوندن تو رو ندارم)

  4. آرش می‌گوید:
    می 1, 2005 در 1:05 ب.ظ

    والله چی بگم؟

  5. مهدی می‌گوید:
    می 1, 2005 در 1:06 ب.ظ

    نسيم جان ، گذشته مهمه و به نظر من تو بايد بهشون فکر کنی و تا ازشون درس نگرفتی رهاشون نکنی…به نظر من نبايد حوادث گذشته رو فراموش کرد و بايد به دقت بهشون نگاه کرد. اون آدمهای بد ( از نظر تو بد ) اونقدر، به فکر خودشون بودن که تو رو به عنوان زاپاس (نفر دوم ) خودشون نشون کردن. هانی تو چرا برای خودت نوشابه بازی نمی کنی ؟؟
    نازی تو چرا حداقل اونقدر با خودت مهربون نبودی ؟ چرا برای لذت خودت اونها رو انتخاب نکردی… وازشون لذت نبردی ؟ مگه تو يه رابطه مردها فقط لذت می برن ؟
    تو چرا دنبال پسر دلخواهت نرفتی ؟ تو چرا يه پسر رو برای اوقات نيازت و فقط نيازت نخواستی ؟ چرا باورهای چرند جامعه رو ، باور داری ؟ ، هانی تو و دخترای ديگه دارين زندگی قشنگتون رو به خاطر باورهای تحميلی جامعه از دست می دين. مخصوصأ تو که هم شغل داری هم تحصيلات بالا ، و هر پسری رو نشون کنی می تونی انتخابش کنی واز زندگيت لذت ببری.
    باور کن همين الان می تونی خوشبخت ترين دختر دنيا باشی و تو مرخصيهای بين روزت با پسر دلخواهت سر کنی ، بشرطی که کمی شجاعت داشته باشی …و اينقدر باورهای چرند جامعه رو جدی نگيری… برای نيازهای خودت ارزش قائل باش .. برو جلو اين مرد نشد
    يکی ديگه اون نشد يکی ديگه… برو جلو وازشون لذت ببر ، جامعه خيلی حرفها و باورهای چرند داره و هرچقدر به باورهاش بيشتر اهميت بدی ، بيشتر در زندگيت دخالت می کنه ولی وقتی که خود تو دچار دردسر و نياز می شی همين مردم عرف غيبشون می زنه و گورشون رو گم می کنن . عزيزم ، کسی از بين اونها به کمکت نمياد و اگر هم بياد به درد همون عرف می خوره!! ..هانی از زندگيت لذت ببر وبرای خواهشهای دلت ريسک کن. تا وقتی خودت به نيازهات توجه نکنی وصبرکنی مردی خودش رو با شرايط تو وفق بده… تو هرگز به خواهشهات نمی رسی… عزيزم لطفأ ، تو انعطاف نشون بده و برو جلو… مطمئن باش پشيمون نمی شی… و کلی تجربه ، لذت و شادی بدست مياری…

  6. آرش می‌گوید:
    می 1, 2005 در 1:07 ب.ظ

    #eyelash اللحساب يه لبخند بزن تا بعد هم خدا بزرگه!!!
    جلوت رو نيگاه کن ببين چه دنيای بزرگيه چقدر مردم جورواجورن؟
    همين ديگه!!!#smile

  7. نازمهر می‌گوید:
    می 1, 2005 در 1:30 ب.ظ

    نسيم جان اينو بدون از تو بدتر هم پيدا می شه.
    نمونش خودم
    پس ناراحت نباش

  8. ساني می‌گوید:
    می 1, 2005 در 1:53 ب.ظ

    نسيم جان اينجا هر چی دلت می خواد می تونی بنويسی ولی نوشته هات گاهی بد جئر خاطرات گذشته منو به يلدم مياره خاطرات تلخی که يادآوريش عذاب آوره.
    سعی کن به گذشته ها فکر نکنی. موفق باشی #kiss #heart

  9. ليلی می‌گوید:
    می 1, 2005 در 3:22 ب.ظ

    اين خاطرات برا همه اتفاق می افته.من و تو و غيره هم نداره..به نظر من تو بايد به اين خاطراتت بخندی…اخه ادمايی که ازشون ياد کردی يه چيزی کم داشتن در صورتی که اين وسط تو خودت رو دست کم گرفتی.کاملا واضحه که دختری احساساتی بودی مثل همه ……..حالا هم دير نشده تا می تونی از زندگيت لذت ببر…..دختری با کمالات تو حيفه که با خاطرات گذشته که برا همه پيش اومده يه کم بالا و پايين تر بخاد زندگی کنه…….خودت رو رها کن ……..بسپار به دست باد…من با نظرات مهدی تا حدی موافقم…….ولی اينکه می گه اين شد ..شد.نشد يکی ديگه .کاملا اشتباهه….تو بايد کسی رو برای دوستی و هم صحبتی انتخاب کنی که لياقت تو رو داشته باشه.ديگه اجازه نده با احساسات تو هر کی بازی کنه…الانم با اينهمه دوستای خفنی که داری چه غم داری…….مخلص نسيم خانم هم هستم…….حالا جون هر کی دوست داری بخند دلمون واشه………

  10. ليلی می‌گوید:
    می 1, 2005 در 3:23 ب.ظ

    #silly

  11. بانوی باران می‌گوید:
    می 1, 2005 در 4:26 ب.ظ

    نبنم که ديگه ناراحتی نسيم جان

  12. arashl می‌گوید:
    می 1, 2005 در 6:01 ب.ظ

    salam.
    az beyne kasaei ke nazar dade boodan nazare kasaei ke ms dashtan behtar bood chon be shoma nazdiktaran.manam ms daram.mesle shoma.yadetoon bashe kasi ke shomaro bekhad va mse shomaro ham bekhad kam peyda mishe.in vagheiyate.ama peyda mishe.man nemoonasho didam.anjomane ms miyayn?koshki biyayn.oonja chizaye jalebi mibinin.movafagh bashid.

  13. مادر سپید می‌گوید:
    می 2, 2005 در 2:02 ق.ظ

    #worried دوستای گل نسيم ! چرا دوست نداريد از گذشته اش بگه ؟ من ميدونم با باز گويی گذشته هاش هم تسکين پيدا ميکنه و هم قدرت قبل از اون رو پيدا ميکنه !
    ولی نسيم عزيزم گلم خوب من …ميدونی دنيا خيل بالا و پايين داره ! آدمی که انسان باشه هم کم پيدا ميشه ! برای رهايی از اين فکر ها و افسوس خوردن ها به نقاط مثبت هر کدام از اين ماجرا ها فکر ميکردی ! اگهه همسر صيغه ايی ميشدی سر حال تر بودی يا الان يا دوست دختر اون مرتيکه يا عروسک اون آخريه و يا اون سينا ی … ! آره داشتن يه شريک زندی خيلی خوبه اما چه جور شريکی . من به شخصا به قسمت شديدا عقيده دارم … قربون قلب شکسته تو ريحانه … ولی تا خودت نخوايی نميتونی شاد باشی شاد بودن و خنديدن آسونت از غم ناک بودنه يه چند تا کتاب تقويت روحيه بخون …#kiss #hug

  14. آرش می‌گوید:
    می 2, 2005 در 9:26 ق.ظ

    #angry گلیم سیاه رو نمیشه سفید کرد اما می شه پارش کرد و یکی دیگه بافت!
    #nottalking

  15. ارام می‌گوید:
    می 2, 2005 در 10:17 ق.ظ

    نسيم جان سلام. مردها همه بيشتر اين ويژگيها را دارند. پس از اونها انتظار نداشه باش نقش ادمهای متمدن با وفا و عاشق را بازی کنند. که اکثرشون مردودن. اما تو اصلا گليم بختت سياه بافته نشده. خيلی هم سفيد مثل نور . دل قشنگی که تو داری. عشقی که در وجود تو هست در قلب هيچيک از اين مردها که تو باهاشون برخورد کردی نبود. شرايط تو بسيار مناسب برای اينکه به سوی تعالی پيش بري و حتما موفق میشی. دوستت دارم .

  16. ندا می‌گوید:
    می 2, 2005 در 10:44 ق.ظ

    سلام خانوم گل…عزيزم با اين چيزا خودتو اذيت نکن خودتم خوب ميدونی که چقدر ارزش داری و مهمی. پس بی خيال اين چيزا….

  17. فردين می‌گوید:
    می 2, 2005 در 12:03 ب.ظ

    #flower
    سلام نمی دونم با اين همه اظهار نظرها چی بهت بگم
    اصلا گفتن من از منظر فکر خودمه اميدوارم اين مسير جدا از هم با تفکری يکسان با تو به سرانجام خوشی برسه
    من قصد نصيحت ندارم ولی از نظر من زندگی می تونه مجموعه ای از لحظات آرام يا پر تنش باشه هر کسی طالب آرامشه ولی اين آرامش فقط به دست خود منه با اينکه بعضی ها از روی حماقت يا خود خواهيشون برای مدتی از بين ميبرنش
    ولی هميشه اين خود من هستم که هستم
    در ميان شايد کسی هم ياورم شد؟
    درسته دنيا ماديه همه به سلامتی زيبايی و….. نياز دارند ولی همه اينها واسه چيه؟ واسه آدم بودن و به آدمهای خوب عشق ورزيدن

  18. ليلا می‌گوید:
    می 2, 2005 در 12:51 ب.ظ

    سلام عزيزم
    ماجرای شگفت انگيزی داشتی
    ولی فکر نکن فقط برای شما که دچار بيماری هستی اين مشکل پيش اومده
    بلکه گاهی اين اتفاقها برای دخترهای معمولی هم می افته

  19. نرگس می‌گوید:
    می 3, 2005 در 5:25 ب.ظ

    من تازه اين مطالب را خواندم اين دومين متنی بود که ازشما خواندم
    نسيم جان به نظر من اين ما جرا ها ميتواند الان باعث خوشحاليت بشه چون فهميدی که چه قدر عاقل بودی وخدا چقدر باهات يار بوده که توی هيچ کدام از دامها نيفتادی والا الان بايد از کرده خودت پشيمان می شدی و غصه ميخوردی چيزی که خيلی از زنها ومردها را به فکر فرو برده و ارامش زندگی را ازشون گرفته
    هر چند اصل قضيه را بهت حق ميدم
    اما مهم اين است که خودت ميخواهی چطور زند گی کنی ودر چه مسيری
    حلال تنها يا اگر پيدا شد با بقيه
    نسيم جان زندگی پر از مسايل وموضوعات و موارد قشنگ وزيبا و حتی مهمتر و قابل تامل ديگری است که ادمی را بزرگ ميکند ورشد ميده
    مهم اين است که خودت از زندگی چه ميخواهی

  20. پريا می‌گوید:
    می 11, 2005 در 10:55 ق.ظ

    سجاد بابا چه کلاسي واسه خودت ميزاري
    البته خوبه آدم حقيقت رو بگه
    اين که آقايون آدم نيستن درش شکي نيست
    واسه همين باهات حال ميکنم
    در ضمن منم با مرور گذشته کاملا مخالفم اينجا همه بايد شاد باشن چي داداش تازشم اين که چيزي نيست حالا خوبه اين آقا به نظر من از يه آدمي که من مي شناسم خيلي با شعور تره
    به جان تو ديگه چروک پيشونيتو نبينم ها

  21. مسعود می‌گوید:
    دسامبر 14, 2005 در 4:28 ب.ظ

    سلام نسيم خانم
    من نسبت به حرفات نميدونم چی بگم ولی اينو ميدونم که تا زنده ايم بايد زندگی کرد واز همه امکانات لذت ببريم .من يه همکار مرد دارم که ام اس گرفته ودر راه رفتن هم مشکل داره ولی با اين وجود يک دختر خانم خوب باهاش ازدواج کرده واول زندگيشونه َخوب تو هم زندگيتو بکن حالا ازدواج نکردی مگه چی ميشه ميتونی با دوست داشتن آدمها غم وغصه هاتو فراموش کنی وسعی کن به ديگران بدون داشتن توقعی محبت داشته باشی و از داشتن دوستان خوب دوری نکن. به وبلاگ من هم سر بزن منتظرتم
    #applause

  22. online casino می‌گوید:
    مارس 8, 2006 در 9:01 ب.ظ

    online casino

    online casino online casino online poker online poker

  23. cdduplication می‌گوید:
    آوریل 7, 2006 در 2:19 ب.ظ

    cdduplication

    cdduplication

  24. coloradoriver می‌گوید:
    آوریل 9, 2006 در 4:55 ق.ظ

    coloradoriver

    coloradoriver

  25. this is very good می‌گوید:
    جولای 17, 2006 در 7:30 ب.ظ

    this is very good

    this is related article

  30. web catalog می‌گوید:
    آگوست 3, 2006 در 9:27 ق.ظ

    web site catalog

    You can find it in this web directory.

  38. Wedding Dress می‌گوید:
    آگوست 19, 2006 در 10:58 ب.ظ

    Wedding Dress

    weddinfWedding Dressdress

  39. Cheap Wedding Dress می‌گوید:
    آگوست 20, 2006 در 3:12 ق.ظ

    Cheap Wedding Dress

    cheapCheap Wedding Dresswedding

  49. xenical می‌گوید:
    آگوست 31, 2006 در 1:34 ق.ظ

    XENICAL

    your xenical |
    doc Xenical /
    href=”http://hometown.aol.com/pharmacytoday/xenical.html”>XENICAL |

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.