اول :همه مرا آدم بدشانسی ميشناسند اما من نميدانم اصلا شانس چيه ؟
چطور ديگران اينو در من ميبينند اما من از اصلش بيخبرم
دوم:گاهی اين سوالو ميپرسم که آمدن و رفتن برای چه ؟فوری همه اخم ميکنند مگه
نميدانی مولانا گفته از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود و…
اما روم نميشه بهشون بگم خوب اونم سوال کرده و يه جواب شعری و تاحدی فلسفی داده
سوم : چطوری ميشه از روزمره گی و يا شايد روزمرگی دراومد؟
تا حالا اين احساسو داشتين؟
چهارم : تشکر از کامنتهاتون راستی حسن آقا تا حالا شوخی به بزرگی ام اس ديدين
من ازاون نرنجيدم چطوری از همدردم برنجم ؟
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-