موریانه

امروز نويد برام يه قالب جديد وبلاگ درست کرده بهم نشون داد و قرار شد بعدازتموم شدن جايگزين قالب فعلی بشه عصر پنج شنبه با مقداری ازوسايل ضروريم عازم خانه پدری شدم اونجا توی اتاق ده سال پيشی که کتاب و قلمم و همچنين محل خوابم بود مستقر شدم ديگه اتاق اون اتاق ده سال پيش نبود و آدما هم آدمای ده سال پيش نبودند رنگ اتاق از خاکستری به سياهی ميزد گوشه ديوارها و سقف اون پر بود ازتارعنکبوت روی فرش اتاق که نسبتا کهنه بود دو تا روفرشی لنگه به لنگه پهن بود شيارهايی توی ديوارها که موريانه ها درست کرده بودند و از کاه قاطی کاهگلها تغذيه ميکردند روز عجيبی بود دلهره مسافرغريبی را داشتم که خانه بدوشه وسايلم را نصفه ونيمه جا دادند تا بعدا چی پيش بياد اما بی حرکتی ويلچرنشينی و تنهايی خيلی تو دنيای کنونی سخته

نکته :

ديشب وسط گيجی من برادرم با خانمش اومده بودند ديدن من وقتی موريانه ها را برادرم ديد گفت :

اگه ديدی فردا تلويزيون شکسته و روی زمين ولو شده بدون که ميزه رو موريانه ها خوردن

در دياری که برای کسب يک تکه نان

جانهاو نامها و يادها بر باد خواهد رفت

بسيار سهمگين است

گدايی ‌ گدايی يک جرعه از شراب عشق

نسيم

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.