فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
بایگانی نویسنده: nasim
دانشگاه و دل من
حال دلم خوب نیست. سرزمین آی سرزمین. بیماری آی بیماری. نگرانی برای خانواده آی نگرانی. ناتوانی آی ناتوانی. ترس از تنهایی آی تنهایی. تمام شدن عمر وبی هدفی آی بی هدفی. دانشگاهم شروع شده اما حال چشمها و دلم اصلا … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید:
شوکه شدم ۲
یادم می آید سال ۸۳ بود. من گاه گاهی به وبلاگهای آنزمان که در پرشین بلاگ و در سایتهای دیگری تشکیل می شد سر می زدم. یک وبلاگ بنفش بود که من نوشته هاشو دوست داشتم. صادقنه، هوشمندانه و بی … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید:
شوکه شدم۱
چند بار توی شهریور زنگ زدم به ویولت اما موبایلش جواب نداد می خواستم تولدش را تبریک بگم نگران شدم بعد از تماس با سوسن متوجه خبر ناگوار مرگ او دراردیبهشت ماه گذشته شدم. ناگهان صحنه های با هم بودنمان … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید:
تولد و بی آرزویی
امروز روز تولد من است. وقتی طبق رسم جا افتاده در دنیا موقعی که می خواهی شمع فوت کنی اول باید آرزو کنیم البته بگم من کیکی ندارم و همچنین شمعی. اما اگر هم داشتم آرزویی ندارم. سلامتی بهترین آرزوهاست … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
۱ دیدگاه
من و احوال جسمی ام۲
چشمم عصبش ۷۰ درصد تخریب شده و دارو مصرف می کنم. دکتر مغز و اعصاب بعد از سه سال مرا ویزیت کرد. داروی جدیدی نداد گفت واسه کسانی که ویلچری هستند دارو نداریم. تا چند سالی صبر کنید. اوضاع دندانهایم … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید:
من و احوال جسمی ام
دو هفته ایست قبل از اینکه ترم جدید شروع شود دنبال دکترهای مورد نیازم می روم.. دکتر چشم، چون چشمهایم نمی بینند من یکسالیست چشمهایم مشکل دارند البته از کلاس پنجم عینکی بوده ام. بعد از ام اس یعنی حدود … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید:
عروسی برادر کوچکه
نهم تیر عروسی آخرین عضوخانواده بود. سال گذشته تهران عقد کردند. این برادرم یاور همیشگی من در دورانهای مختلف زندگیم بود البته ۲۲ سال از من کوچکتره ومن مادرش محسوب می شوم اما یا او زیادی بزرگ بود یا بفیه … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
۱ دیدگاه
خانه، من، درس
روزهای خانه بودن هم صفایی دارد. این روزها آنقدر سرم شلوغه بحد تیم ملی آلمان!که وقت کم می آورم. دو تا درخواست دارم. کلاس اینترنتی زبان مکالمه کجا ثبت نام کنم؟ کسی مقاله ای انگلیسی ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴ ذر باره … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید:
روز آخر
امروز ۲۳ اسفند هزار و چهارصد و دو، آخرین روز کاری من به عنوان کارمند دولت است. احساس غریبی دارم مثل بچه ای که راه خانه اش را گم کرده و نمی داند از کدام طرف باید برود. امیدوارم هیچ … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
۳ دیدگاه
خوابهای هولناک
از زمان رفتن بابا خواب های ترسناکی می بینم و تصورات بدی در ذهن دارم. دیشب نصفه شب برای پهلو به پهلو شدن مامان را صدا زدم. یکبار، دوبار … بیست بار و با هر تکرار آن، تن صدایم بالاتر … ادامهی خواندن
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهتان را بنویسید: