این روزها ذهنم بسیار درگیر است بازهم در کار از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود مانده ام آدمها را که نگاه میکنم هرکسی کاری انجام میدهد هدفی دارد و برای رسیدن به ان تلاش میکند اما وقتی پای درددلشان مینشینی همه از روزمره گی بی هدف بودن کارهایشان می نالند پس چه کسی از انجام کارهایش هدف دارد چه وقت ادمها از عملکردشان راضی میشوند و آیا این همه دویدن و رسیدن یا نرسیدن به کاری هم می اید دنیا که روز به روز شلوغتر پر هیاهوتر و بی هدف تر میشود پس کی این گیر فلسفی من باز خواهد شد .
راستی یادم رفت بگویم دو هفته پیش دکتر آمپول تتراکوزکتاید تجویز کرد (نوعی کورتون است)حال حرکتی ام کمی بهتر شد اما گر گرفته گی خستگی بی قراری بی خوابی ام زیاد شده است عفونت ادرای هم که باز عود کرده و امانم را بریده گاهی خجالت میکشم مدام شلوارم عوض میشود و مجبورم مثل بچه ها مدام پوشک عوض شود .
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-