عجایب سفر تهران

سه شنبه گذشته ساعت 4 صبح فرودگاه بودم تا یک سفر ماموریتی به تهران را انجام دهم پنج و بیست دقیقه پرواز بود اما خلبان عذرخواهی کرد و گفت بالابر بار از هواپیما جدا نمیشود و کادر تعمیرات هواپیما در حال جدا کردن آن هستند.تعجبم اینجا بود که چطور در هواپیمایی که همه چیز حساب شده طراحی شده این اتفاق رخ میدهد.ساعت 8 تهران بودم با تأخیر یکساعت و بعد به تنهایی و با کمک راننده آژانس به محل ماموریت رفتم.یک کلاس آموزشی پیشرفته بود جالب اینجا بود که ساختمان آسانسور داشت و کلاس در طبقه سوم برگزار میشد و من خوشحال که مزاحم کسی نمی شوم اما جالب بود که برگزارکنندگان گفتند که آسانسور از همکف تا طبقه اول کار نمی کند!!!اما ازاول تا سوم کار می کند.مرا با شگفتی بسیار دوتا از کارگرها و رئیس شرکت برگزار کننده که مهندسی مجرب بود که در طول مسیر ضرب المثل انگلیسی را با لهجه درست و زیبای انگلیسی تعریف میکرد بالا بردند. در طول کلاس و ساعات استراحت همکلاسها که در واقع همکارانم در شهرهای مختلف بودند نهایت لطف را به من داشتند و احساس تنهایی و ناتوانی نداشتم پس از کلاس هم راننده آژانس از طبقه سوم که پارکینگ داشت دنبالم آمد و باز هم مشکلی برای تردد نداشتم.حال میرسیم به شگفتی سوم شب برای اسکان به خانه پسر دایی ام رفتم و برای تعویض پوشک از همسرش که تقریباً نوعروس بود و با من غریب کمک خواستم قبل از آن برادرم و خانواده اصرار داشتند که اصلاً از ایشان کمک نگیرم و پرستاری پیدا کنم اما تقریباً 8 شب به خانه آنها رسیدم و دیگر امکان یافتن پرستار وجود نداشت نکته تعجب آن شب در این بود که ما انسانها چقدر ضعیف و ناتوانیم و چقدر از کمک خواستن می هراسیم.روز بعد و پس از پایان کلاس ساعت 6 بعدازظهر پرواز برگشت داشتم جای شگفتی آخر در قبل و طول پرواز رخ داد وقتی با بالابر قرار بود به هواپیما سوار شویم نماینده مردم کرمان هم با بالابر بالا آمد آخه پایش شکسته بود جانبازی که با من در پرواز بود پرسید حاج آقا خدا بد نده که من گفتم اشکال نداره گاهی مسئولین هم ناتوانی را درک کنند نماینده خندید و گفت شما مرا میشناسید منم گفتم بله استاد ریاضی دانشگاه بودید و من موقعی که در کلاسهای تفسیر قرآن فلان استاد شرکت می کردم شما را در بخش دیده بودم و حالا هم نماینده اید. گفتم:خواهشی از شما دارم به داد مردم بدبخت،عامی که توانایی رساندن حرفشان به شما را ندارند اما با کوهی از مشکلات مواجه اند برسید.و ایشان گفتند اگر دولت بگذارد با تعجب گفتم چرا شما قانونی نمیگذارید که دولت مجاب به انجام آن شود؟ایشان گفت:ما قانون می گذاریم اما اجرا نمیشود و تعجب من از این مورد از همه بیشتر بود.

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

1 دیدگاه دربارهٔ «عجایب سفر تهران»

  1. shadi می‌گوید:

    in namayande khodesh mardomo nemishnase fekr mikone mardom ham ono nemishnasan,che mamlekate khar to kari

      

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.