در ادامه سفر 5 شنبه با فرید مژگان یاسمن بانو سجاد و ارش قرار نمایشگاه کتاب گذاشتیم ساعت نه و نیم اونجا بودیم اول که نمیتونستیم فرید یابی کنیم و بعد که تا ساعت ده دربها باز نشد و وقتی هم باز شد نظم سالهای گذشته را نداشت توی نمایشگاه غرفه های جانبی هم زیاد بود از جمله غرفه لباس ایرانیان اما صورت مجسمه هایی که اونا را پوشیده بودن اصلا زیبا نبود حوادث جنبی نمایشگاه واسه من جالبتربود چند تاشو اینجا بگویم.
موبایلها اونجا غالبا خط نمیداد واما من داشتم با دوستم صحبت میکردم بعد از مکالمه اقایی اومد طرف من و گفت خانم چطوری صحبت میکردید ؟که من ناقلاییم گل کرد و علی رغم فهمیدن منظورش گفتم هیچی اول شماره را گرفتم بعد صحبت کردم .خندید و گفت نه منظورم اینه چطوری همراهتان خط میده ؟ و من بازم اذیتش کردم و گفتم خط من شهرستانه و با شهرستان هم حرف میزدم حتما شما با این تهرون قروقاطی میخواهید تماس بگیرید.
ماجرای بعدی دست به یکی کردن خانما واسه خالی کردن جیب ارش بود گفتیم باید امروز ناهار بدی انقدر لیچار بارش کردیم که طفلک هایدا واسمون خرید و ما با احساس ارامش سرکیسه کردن راهی فرودگاه شدیم.
در فرودگاه همه چیز بخوشی گذشت تا سوار شدن به هواپیما من ردیف 6 بودم چون بلیطم فست کلاس نبود کنارم جناب وزیر بهداشت اقای باقری لنکرانی بودند و رییس دفترش حالا منم که اصلا اهل امضا گرفتن نیستم با خیال راحت با کمک داداشی و مهماندار در جلو چشمان متعجب وزیر نشستم حالا مگه هواپیما بقول خودشون تیک اف میکرد اول روزنامه را خوندم و به داداشی گفتم دیروز احمدی نژاد رفته کرمان و…فردا شب هم جلسه هیات دولته و… ناگهان دیدیم مسافران عقب میان طرف کابین جلو و هی غر میزنن اره اینجا باید خنک باشه و ما توی گرما .خانمی داد میزد خلبان روسی که انگلیسی بلد نیست نوبره چرا…خلاصه پس از یک ساعت پیادمون کردند و گفتند بروید در کار سماق مکیدن تا بعد قبل از پیاده شدن به وزیر گفتم چرا داروهای ام اس دچار مشکل شده حالا که دارید میرید شهر ما به رییس جمهور بگید شهرسازی واسه یک ادم سالم مشکل داره چه برسه به ما و…
خلاصه پرواز با 5 ساعت تاخیر انجام و دوباره اقای وزیر همسفر و همسایه ما شد و از مدرک و کارم پرسید و سفر با خستگی مفرط من به پایان رسید.
فید وبلاگ:
Special.ir
-
نوشتههای تازه
دستهها
پیوندها
- آشنايي با يك معلول قطع نخاع
- آیدا …
- الهه ی مهر
- این مهمان ناخوانده
- ب مثل بهاران
- تلخ و شیرین
- دست نوشته های راما
- دیوونه
- روز + نامه (نگین حسینی)
- زندگی اهورایی من
- زیستن با معلولیت
- سلام ام اس
- سوته دلان
- مادر یک روشندل
- مرا آفرید آن که دوستم داشت
- مژی جون و شوشو
- نابودی ام اس
- همدم روح
- ویولت (من و ام اس)
- یک قدم به خوشبختی با پاهای خیالی
آخرین دیدگاهها
- سوسن جعفری در تولد و بی آرزویی
- حمزه در عروسی برادر کوچکه
- هدایت در روز آخر
- هدایت در دی و بهمن پر تنش
- حمزه در روز آخر
اطلاعات
-
چه همسفر جالبی
سلام
این آدرس جدید منه از این به بعد اینجا می نويسم:
aramtaraznasiom.blogfa.com
ای بابا چرا همون موقع نگفتيد ژول نهار رو آرش داد#worried
اگه می دونستم ارش ژول نهار رو داده به جای يکی ۲-۳ تا می خورديم#grin
ژول همون پول است #blush
درسته که خسته شدی ولی يادت باشه با وزير مملکتهمسفر بودی#silly #rolling
#hug #heart
سلام…خوش به حالت پس کلی کيف کردی تو اين سفرا…کلی هم که مهم شدی ديگه با وزير وزرا فالوده
ميخوری و نوشابه باز ميکنی….دست ما رو هم تو دم و دستگاه وزارت بند کن ديگه
#devil
سلام
ميگم چرا ديگه سراغ از من نميگيری #sad بگو طرف با بزرگون ميپره#sick
آخييييی
ياد آرش طفلی افتادم که از ترسش واسه مژده هم ساندويچ خريده بود…
ای خدا ياد شيطنت ها افتادم… #rolling #rolling خدا خير بده به اين آرش و البته به فريد #grin (بابت پشت پا زدن #devil )
روز خوبی بود #heart
سلام#flower
خوب جرات كردي بايك هواپيماي روسي سفركني#applause #rolling