خاطرات بم

امروز سالگرد وقوع زلزله بم بود ساعت نزذیک شش صبح جمعه بود من کرمان بودم با خانمی که پرستارم بود خواب بودیم آخه جمعه خواب بیشتر میچسبید ناگهان با تکان وحشتناک زمین از جا پریدم گفتم لیلا خانوم برو بیرون اون گفت شما گفتم تو برو ( توجه کنید یه آدم ویلچری نبایدجلو زندگی دیگران را بگیره ) وقتی او رفت من داشتم فقط می گفتم ا.. لا اله الا هو الحی القیوم … ناگهان زمین از حرکت ایستاد بعد از چند دقیقه همسایه کناری که صدای خودشو و بچه هاش از تو حیاط میومد داد زد همسایه خوبی و گفتم بله فقط گفتم خدا رحم کنه بر بیچاره هایی که توی این سرما بی خانمان شدند ناگهان برادرم زنگ زد و گفت خوبی گفتم اره گفت ما خیلی ترسیدیم طبقه دوم صداش وحشتناک بود گفتم خبر نداری کجا مرکزش بوده گفت نه رادیو چیزی نگفته بعد یکی از دوستام از آلمان زنگ زد گفت رادیو آلمان گفته بم با قدرت 6.8 گفتم بم باورم نشد آخه اونجا هیچوقت خبری از زلزله توی تاریخ نداشته برقها قطع شده بود ساعت هشت بود که اکیپها راه افتادند طرف از برادرم که رفت اونجا شنیدم که ترافیک مسیر بسیار سنگین بوده البته شانس با اونایی بوده که در اولین ساعتهای صبح به بم رفته و آشناهاشون را با کمک بیرون کشیدن یکی می گفت خانواده ام بم بودن ومن برای کاری کرمان آمده بودم بلافاصله که فهمیدم مرکزش بم بوده بیست کارگر گرفتم و راهی شدم تونستم چند تا از اعضا خانواده ام را زنده بیرون آورم برادرم که آنجا بود میگفت شهر فقط تلی از خاک بود هر کسی سعی میکرد جایی را که فکر میکرد خانه اش بوده با بیل و دست و… بکند عکسهایی که گرفته بود دلم ا لرزاند و به حقارت بشر بیشتر پی بردم هر چند که تکان دهنده بود اما عبرت آموز هم .اما بقول حسن آقا اکنون که یکسال گذشته اگه برای بعضی بمی ها خونه نشده اما برای بعضی ها نون شده اما چه سخت است که ببینی بشری خانه اش بر جنازه برادرش ساخته بقول دکتر شریعتی حسین برای بعضی ها عشق بود و حرکت و خون و برای بعضی ها نان

پیوست 1 : تولد امام رضا کسیکه مشتاقان بسیاری دارد و هر وقت کسی دلش می گیرد پیش او می رود.میلاد حضرت مسیح هم بر مسیحیان گرامی مبارک باد

نسیم

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.