یک انتخاب غلط

یادتون مییاد اوایل داستانم با سینا شروع شد کسی که من فکر میکردم عاشقه آخه یکی از شرطای عاشقی خود را ندیدن است اما

تازه متوجه شدم که نخیر ایشان خودشان کارشان فرزندانشان آسایش و آرامششان و خلاصه موقعیتشان را عاشقند نه مرا

آخه نسیم پدر آمرزیده کی یه ام اسی روی ویلچر را بعنوان معشوق که هیچ همسر که هیچ حتی یه زن قبول داره ؟ حماقت از این بالاتر که نسیم ساده لوح هر نقشی را حقیقت میبینه ؟بقول جناب حافظ

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر ایینه سازد سکندری داند

چقدر امروز پاهایم درد میکنند و بدتر از همه چقدر دلم شکسته میدانید دلم برای چه میسوزد ؟

برای هشت ماه تحقیر و توهین از خودی و غریب شنیدن برای کسی که ارزش عاشق شدن هم نداشت

برای کسی که سرش را در لاک من و خانواده ام بهتریند من اصلا اشتباه نمیکنم

من قدرت مدیریتی دارم مننننننننننننننننننننننن

کسی که خودخواهیش بر به ظاهر عاشقیش غلبه داشت دیگران بمیرند غصه بخورند دلشان بشکند بدرک اما من و پسرانم همیشه اول باشیم هیچ کس بهمان نگوید بالای چشمت ابرو اما ما حق داریم فرمان بدهیم که اینکارو بکن اونکارو بکن و اگر احیانا کار مورد توصیه حضرت اجل غلط بود نه اینو من نگفتم اینو دیگران بهت یاد دادند اینو نشستی و فکر کردی و با افکار مسمومت ساختی

امان از دست نامردمی روزگار

حالا که دارم این کلماتو مینویسم اشکهایم مثل سیلاب روانه و قلبم مثل یه چینی افتاده از دست کودکی بیفکر و خودخواه شکسته

نسیم

درباره nasim

با اسم ساختگی نسیم آمدم. اندوه سبب شد اینجا بیایم آخه بیماری ام اس دارم.بسیار از نظر جسمی کم توانم اما روح بزرگی دارم.
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.